شماره ۱۴۶۹ | ۱۳۹۷ سه شنبه ۱۶ مرداد
صفحه را ببند
وقتی آب از آب تکان نمی‌خورد...

لیلا مقیمی روزنامه‌نگار، اصفهان

عکس‌های نخلستان‌های خوزستان را دیده‌اید؟ نخل‌های بی‌برگ و بار که به گورستان متروکه‌ای از ستون‌های بتونی شبیه شده. خبر سرگردانی پرندگان مهاجر دریاچه ارومیه را شنیده‌اید؟ از کنار بستر بی‌جان زاینده‌رود گذشته‌اید؟ همین چند روز پیش، به تماشای سد زاینده‌رود ایستادم؛ سازه‌ای که تا چند‌سال قبل، لب به لب بود و امروز، اما تراژدی از رود زنده و پرخروش که چشمان هر بینده‌ای را از دیدنش پر «آب» می‌کند. هرچند دست‌کم برای روزولت این طور نبود. سپتامبر 1935 هنگام دیدن رودخانه کلرادو، روزولت به زبان خودش گفت: «آمدم، دیدم و مسحور شدم.» رئیس‌جمهوری آمریکا جمله مشهور و تاریخی‌اش را زمانی به زبان آورد که از ساخته‌شدن بزرگترین سد جهان  در کشورش به وجد آمد. او اما نمی‌دانست که همین چند کلمه در آینده قرار است الهام‌بخش سیاستمداران جهان سوم شود. ماجرا به دهه 30 شمسی برمی‌گردد؛ یعنی سال‌های نوشدن ایران؛ روزگاری که سدسازی در کشور کلید خورد؛ پروژه‌ای که بعد از گذشت 60‌سال ادامه دارد و هنوز عطش آن نخوابیده. در آن سال‌ها و با اجرای اصل 4 ترومن، آمریکا دستش را به سوی میهن‌مان دراز کرد تا در حل مشکل کم‌آبی  پا پیش گذاشته باشد. دهه 30، البته آبستن اتفاق ناگوار دیگری هم بود؛ رویدادی که نطفه‌اش زمان شاه‌عباس بسته شد تا با شکافتن شکم کوه، آب به زاینده‌رود برسد و فلات مرکزی بارور شود. این طرح ولی مدت‌ها ابتر ماند. تونل نخست کوهرنگ، بالاخره در‌ سال 39 افتتاح و آبرسانی آغاز شد. زمانی که پهلوی دوم می‌گفت در هر نقطه‌ای که امکان ساختن سد وجود داشته باشد، ایجاد می‌کنیم  و هر جا که آبی زیرزمین باشد، از زیر سنگ هم که شده،  آن را بیرون می‌کشیم! به این ترتیب  احداث پی‌درپی سازه‌های بتونی نیز در همان سال‌ها و با حمایت محمدرضاشاه شکل گرفت. دیری نگذشت، پروژه‌های آبرسانی افزایش یافت. سدهای غول‌پیکر یکی پس از دیگری قد کشیدند و بالا رفتند؛ بی‌قواره و بدون کار کارشناسی. این سازه‌ها مدام در کشور تکرار شدند. سینه رودها را مکیدند تا خشکیدند؛ آن‌قدر که دیگر آبی نمانده. همین می‌شود که  وزارت نیرو در ‌سال 93، سکوتش را می‌شکند. این وزارتخانه، برای نخستین بار از زمان تاسیس تا به آن موقع، لب به اعتراف می‌گشاید و در برنامه تلویزیونی به افراط در سدسازی اشاره می‌کند:   «ما در سدسازی یک مقداری زیاده‌روی کرده‌ایم. سدهایی که ساخته‌شده به اضافه سدهایی که درحال احداث است، جمعا 76‌میلیارد مترمکعب آب را می‌تواند تنظیم کند؛ درحالی‌که بیشتر از 49‌میلیارد متر مکعب آب برای تنظیم نداریم.» این اعتراف‌های تلخ و تکان‌دهنده، اما نتوانست مانع اشتباهات گذشته شود. منافع عده‌ای به همه این مشکلات چربید و روند سدسازی در کشور سرعت گرفت. نتیجه‌اش هم تحمیل 120 سد غیرکارشناسی به وزارت نیرو  است که این وزارتخانه عریض و طویل توان مخالفت با احداث آنها را ندارد، حتی به قیمت دست‌وپنجه نرم‌کردن مردم با بی‌آبی و جدال‌های قوم و قبیله‌ای. مصداقش را هم این روزها زیاد می‌بینیم. همسایه‌های کارون به آب شرب محتاج شده‌اند و عطش‌شان روزبه‌روز بیشتر می‌شود. گلوی سیستان خشک شده، زاینده‌رود بیابان شده، کشاورز اصفهانی به تنگ آمده، لوله‌های انتقال آب به یزد شکسته، هشدار جیره‌بندی هر روز بیشتراز قبل شده. چه فایده اما؟ اینها همه توان رقابت با منافع آن عده را ندارند. سازه‌های بتونی باز هم قد می‌کشند، لوله‌های انتقال آب فربه‌تر می‌شوند، صنایع جدید در کویر متولد می‌شوند،  روبان بهره‌برداری صنایع جدید پاره می‌شود، گره سیاست و قدرت، ولی محکم‌تر می‌شود، به قدری که هیچ دندانی نمی‌تواند آن را باز کند!  تراژدی بحران آب در ایران، لای این گره تنیده.


تعداد بازدید :  248