شماره ۱۴۷۳ | ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۱ مرداد
صفحه را ببند
فلکه اول

داریم اول می‌شیم!  | شهاب نبوی| داشتم فوتبال می‌دیدم که یهو وسطش، یه آقایی با کت و شلوار قهوه‌ای آمد وسط تلویزیون و گفت: «ما تا چند روز دیگه می‌شیم اقتصاد اول دنیا.» از اون‌جایی که من همیشه با گوینده اخبار مونولوگ برقرار می‌کنم، به گوینده گفتم: «شعر نگو رفیق، عوض این صحبت‌ها بیا چایی شیرینت رو بخور، یخ کرد.» یهو دیدم، مونولوگ تبدیل به دیالوگ شد و گفت: «شعر رو تو و رفیقات هرروز توی شهرونگ می‌گید، اونم شعر نو. درضمن چایی شیرینم نوش جون خودت، قبلا صرف شده.» گفتم: «آخه مرد حسابی، قربون اون کت و شلوار قهوه‌ایت، چند روز دیگه؟ اونم اول منطقه نه، اول جهان؟ تو واقعا داری چایی شیرین می‌خوری.» گفت: «حالا تا چند روز دیگه که نه، تا چندماه دیگه منظورم بود.» گفتم:  «مگه مسابقات کُشتیه که با چندماه تمرین سفت و سخت بریم و اول بشیم توی جهان؟ تازه اون کشتی‌گیر بیچاره هم که از قبل کلی تمرین داشته، درنهایت حقش رو می‌خورند .» گفت: «دیگه تا چندماه دیگه نشیم، تا چند‌سال دیگه که می‌شیم. ببین، ما نشستیم و حساب کردیم، یه خرده سفت بگیریم، شک نکن می‌شیم.» گفتم: «به جان مادربزرگ خدابیامرزم، بازم اول نمی‌شیم؛ انگار نصف مسابقه دو ماراتن رو کنار جاده خوابیده باشی و مشغول خوردن انجیر باشی و از وسطش بلند شی و بدویی و اول شی، مگه میشه آخه؟!» گفت: «حالا اول نشیم، جزو پنج تا که می‌شیم.» گفتم: «نه، بازم نمی‌شه.» گفت: «دیگه جزو ده‌تا می‌شیم، خیرشو ببینی.» گفتم: «نه». گفت: «پونزدهم می‌شیم، حرفم نباشه. اصلا من کاره‌ای نیستم که با من چونه می‌زنی، دارم از روی برگه می‌خونم. برو اون‌ور بذار به زندگی‌مون برسیم.»


تعداد بازدید :  370