بیست سال بيشتر ندارد و يكسالي ميشود لباس نيروي انتظامي را بر تن كرده؛ ريزنقش است و لباس فرمش كمي برايش گشاد است، اما با استايل خاصي راه ميرود و مينشيند. كودكي را با روياها و آرزوهايش در يكي از شهرهاي كوچك تبريز سر كرد؛ گاهي با روياي پزشكشدن و زماني با روياي مهندس و خلبانشدن. فرزند اول خانواده است و بعد از خود، خواهر 16ساله و برادر 4سالهاش را دارد. خاطراتش از تبريز به همان خاطرات كمرنگ دوران كودكي معطوف ميشود و بيشتر عمرش را در كرج گذرانده است.
ديپلم را گرفته و وارد نيروي انتظامي شده و از تصميمي كه گرفته رضايت كامل دارد و حالا آرزويش رسيدن به آخرين درجه در يگان نيروي انتظامي است و بعد از آن آرزويي ندارد، اگرچه تا چندماه ديگر داماددار ميشوند و تنها خواهرش راهي خانه بخت ميشود.
خانواده «رضا» هم سالها پيش بهناچار ترك خانه و ديار كردند تا شايد در تهران كاري براي پدر دستوپا شود، اگرچه مخارج سنگين تهران آنها را راهي كرج کرد تا خانهاي ارزانتر براي اجاره پيدا كنند و حالا ديگر بعد از اين همه سال كرجي به حساب ميآيند، البته پدر كاري نميتواند براي خود دستوپا كند و در همه اين مدت براي ديگران كار ميكند. در بازار است و مدتي شاگردي اين حجره را بهعهده ميگيرد و زماني حجره بعدي را انتخاب ميكند؛ حالا هم كه وضعيت بازاريها خيلي خوب نيست و خانواده محبي دلواپس آينده كاري پدر هستند كه مبادا همين باريكه درآمد پدر بند بيايد و خانواده با مشكلات بيشتري دستوپنجه نرم كند، البته پدر وقتهاي اضافه و بيكاري و بيشتر روزهاي تعطيل كارگري هم ميكند تا كمكخرج خانواده شود، اما با همه اين مشكلات «رضا» خدا را شاكر است و باورش اين است كه هر آدمي به وسعت توانش مشكلاتي دارد. «دل بيغم دل نيست».
برنامه كاري «رضا» 12ساعت، 24ساعت است. يك روز كامل را گشتزني ميكند، گاهي با موتور و زماني با خودرو، اما روز بعد را خانه است تا كمكحال پدر باشد. به آينده خيلي اميدوار است و از بهتر شدن شرايط مطمئن است.
مادر چندسالي ميشود با مشكل كليه درگير است، اما شرايط مالي آنها اجازه نميدهد پيوند كليه براي مادر انجام شود و چشم به راه اهدا هستند. يكي از مشكلات كارگران نبود بيمه است تا در زمان گرفتاريها به دادشان برسد و خانواده «رضا» هم با اين مشكل درگيرند و حتي هزينه بالن زدن قلب پدر را هم عموهايش تقبل كرده بودند، اما جاي شكرش باقي است پدر بعد از آن دچار مشكلي نشده است. «مشكلات هميشه وجود دارد و تنها نحوه برخورد با آنهاست كه عيار آدمها را نشان ميدهد. آهن آبديده را هيچ ضربهاي از پا درنميآورد.»