شیما بهرامی، پزشک داوطلب هلال احمر در گفتوگوی کوتاهی با «شهروند» ازحال و هوای روزهای حضور در کاروان سلامت کرمان در سیستان و بلوچستان و مشکلات سلامت مردم روستاهای ایرانشهر میگوید.
از روزهای حضور کاروان سلامت استان کرمان در روستاهای ایرانشهر برایمان میگویید؟
کاروان سلامتی که من همراهشان بودم 14 مرداد وارد قاسم آباد یکی از روستاهای این منطقه شد. من پزشک عمومی هستم و به همراه یک ماما و یک دندانپزشک در این منطقه مستقر شدیم و در مدت حدود یک هفته
به شخصه تقریبا 250 نفر را ویزیت کردم
در معاینه مردم این منطقه متوجه بیماری شایعی هم شدید؟
بله، متاسفانه یک سری بیماریهای بومی در میان مردم این منطقه شایع بود؛ بیشتر مراجعان به دلیل آب و هوای بشدت خشک از مشکلات گوارشی مثل یبوست رنج میبردند؛ در این منطقه شدت تابش آفتاب بسیار زیاد است اما مردم به اندازه کافی آب نمیخوردند به همین دلیل هم مشکل گوارش از موارد شایع بود. به علاوه میوه و سبزیجات تازه هم آن طور که باید در دسترس مردم محروم روستاها قرار ندارد و در واقع برای بسیاری از آنها تغذیه غنی از فیبر تعریفی ندارد. همه اینها به فقر و مشکلات معیشتی برمیگردد. مورد دیگری که نظر پزشکان عمومی را جلب کرد این بود که بیشتر مردم میگفتند ما تب داریم؛ که ما در بررسیهای چند روزه نتوانستیم دقیق بفهمیم آیا دمای بالای بدن آنها به واسطه گرمای بالاست یا واقعا تب و مشکلات جدیتری در کار است. مورد دیگری که دور از ذهن هم نبود فقر آهن مردم است که به تغذیه و مشکلات اقتصادی آنها برمیگردد. آب و هوای خشک، توده عضلانی مردم روستاهای ایرانشهر را ضعیف کرده است و سلامت تغذیهای به نظر من از حیاتیترین مواردی است که باید به آن رسیدگی شود.
آسم و مشکلات ریوی از مواردی بود که دیگر پزشکان داوطلب به آن اشاره کردند؛ شما به این موارد برخورد نکردید؟
موارد آسم و آلرژی بود اما نه خیلی زیاد؛ شاید به این دلیل که این بیماری در فصل سرما بیشتر بروز می کند.
نهایتا چیزی بود که در برخورد با مردم این منطقه نظرتان را جلب کرده باشد؟
مردم سیستان و بلوچستان بشدت مهربان و میهمان نواز هستند؛ مردمی که خودشان کم مشکل در زندگی ندارند اما با هر چیزی که در اختیار داشتند از ما پذیرایی میکردند. برخی از آنها لهجه بلوچی داشتند و جالب بود که برای ارتباط برقرار کردن با آنها نیاز به مترجم داشتیم. من خودم اصالتا بمی هستم و وقتی در شهرمان زلزله شد همه مشکلات را حس کردم؛ آن روزها هنوز پزشک نشده بودم و چیزی که ملکه ذهنم شد این بود که هرجای کشورم کوچکترین کمکی از دستم بربیاید، انجام دهم. تا امروز جاهای زیادی برای برنامههای کمکرسانی حضور داشتهام اما چیزی که خاص مردم سیستان بود، مهربانی خالصانه و خاص خودشان و قانع بودنشان به چیزی که داشتند، بود.