علی جواهری | هوا ابري و كمي سرد است؛ دخترك با عجله براي رفتن به مدرسه حاضر ميشود. باچشماني معصوم تمام مسير را تا مدرسه دنبال تكه چوبي ميگردد. نزديك مدرسه شده اما از بخت بد هنوز چوبي پيدا نكرده. شرط تشكيل كلاس پيدا كردن تك چوبي است كه دانشآموزان در مسير آمدن به مدرسه بايد پيدا كنند. چون در كلاس كانكسي بايد با چوبها آتشي به پا كنند تا در گرمايش درس بخوانند. دخترك مستأصل از پيدا كردن حتي يك تكه كوچك، روي سكوي خانهاي مينشيند. در حالي كه نگراني از پيدا نكردن چوب از نگاه مهربانش ميريزد به اين طرف و آن طرف نگاه ميكند. تا اينكه چشمش به تكه چوبي دوخته ميشود و شادمان گل از گلش ميشكافد. چوب را با دستان كوچكش برميدارد و همچون غزالي تيز پا تمام مسير كوهپايهاي را به طرف كلاس ميدود. به موقع به مدرسه ميرسد. تك تك دانشآموزان كه ميآيند معلم با چوبيهايي كه بچهها آوردهاند آتش را در اجاق هيزمي روشن ميكند. درحالي كه دود آتش فضا را پر ميكند كلاس شروع ميشود. سكوت كلاس را صداي سرفههاي مكرر چند دانشآموزان و رعد و برق مهيبي ميشكند. ابرهاي تيره آسمان را پر ميكنند و باران ميبارد. آب باران از سقف فلزي وارد كلاس ميشود و موكت كف كلاس را خيس ميكند. دانشآموز مجبورند درس را ايستاده دنبال كنند. آتش اجاق هم خاموش ميشود. بچهها از سرما به خود ميلرزند و بيصبرانه منتظرند درس شروع نشدهشان تمام شود. اما فرشتگان اميد با لباس سرخ در راه هستند تا با دستاني مهربان ياريشان كنند. «پروين» و «اشرف احمدي» خيّران هلالاحمر استان چهارمحال و بختياري هستند كه براي حمايت از دانشآموزان مناطق محروم به نقاط دور افتاده استان ميروند. آنها 500 دانشآموز را تحت پوشش حمايتهايشان قرار دادهاند.
وقتي كارمان روز به روز گستردهتر شد
مدام درباره كودكاني صحبت ميكند كه در اوج محروميت درس ميخوانند و با سختي زندگيشان ميگذرد. اما بغض گلويش لحظهاي امانش نميدهد و گريهاش مانع صحبت كردن ميشود. پروين احمدي، خير هلالاحمري مدت كمي است كه در جمعیت فعاليت ميكند. اما آوازه نام او و اشرف خانم، نوه عمويش به فراخور فعاليتهاي عامالمنفعهشان در تمام شهر كوهرنگ پيچيده است. پروين خانم درباره فعاليتهاي گروه دونفرهشان كه همراه با داوطلبان انجام ميدهند ميگويد: «براي انجام كار خير فقط يك انگيزه لازم است. سالها پيش با ديدن محروميتهاي دانشآموزان كارمان را شروع كرديم. آن زمان تصميم گرفتيم به اندازه خودمان شرايط مناسبي را براي تحصيل بچههاي محروم فراهم كنيم. در آغاز کار با هزينه خودمان پيش رفتیم. اما هميشه كار خیر روز به روز توسعه پيدا ميكند. فعاليتمان را ادامه داديم تا اينكه اعضاي خانواده هم به ما، كمك و بعد از آنها ساير اقوام هم كمكرساني كردند.»
يك دست صدا ندارد
بعضي روستاها صعبالعبور هستند و اهالي مجبورند پياده يا با اسب و قاطر به آنجا بروند. پروين خانم حمايتهاي هلالاحمر را در زمينه كمك به مناطق محروم مؤثر ميداند و ميگويد: «انصافاً در هر زمينهاي كه خواستيم هلالاحمر كمكمان كرده است. اما يك دست صدا ندارد. بايد ديگر ارگانها هم پای کار بیایند. از مسئولان ارشد هلالاحمر تقاضا ميكنم به وضع اين روستاها رسيدگي ويژهاي كنند. تلاشم این است از هر فرصتي براي كمك به اين افراد استفاده كنم. بيش از 200روستا بهصورت پراكنده در بدترين شرايط بهداشتي و آموزشي زندگي ميكنند كه نيازمند توجه مسئولان هستند. مديرعامل هلالاحمر استان چهارمحال و بختياري براي برطرف كردن نيازهاي اين روستاها تلاش ميكند ولي مشكلات اين روستاها نيازمند حمايتهاي بيشتر است.»اشرف احمدي، نوه عموي پروين خانم ميگويد: «هر بار كه كمكها را ميبريم و برميگرديم انگيزهمان براي ادامه دادن راهمان بيشتر ميشود. اين كمكها با همكاري اقوام و خيراني كه دوستانمان هستند جمع ميشود. تاكنون 500دانشآموز را تحت حمايت گرفتهايم كه تعدادشان را بيشتر خواهيم كرد.» او صحنه تلخی را برایمان شرح میدهد: «در زمستان كودكان اين محدوده با دمپايي پلاستيكي به مدرسه ميروند. اوايل ديدن اين صحنهها برايمان خيلي سخت و دردآور بود. اما حالا با اينكه خيلي وقتها از شدت ناراحتي ساعتها با هم صحبت ميكنيم و بيتاب هستيم ولي تصميم گرفتهايم كارمان را ادامه دهيم تا جايي كه تمام اين محروميت از بين برود. شايد آرمان بزرگي به نظر آيد اما همه كارها با تلاش به سرانجام ميرسد.»
مسير كارمان تغيير كرد
اين داوطلب خير هلالاحمري از گشايش در اينگونه كارها برايمان ميگويد؛ اينكه در سختترين شرايط اتفاقاتي شبيه معجزه رخ ميدهد و همه چيز روبه راه ميشود: «اصليت ما براي چهارمحال و بختياري است ولي فعاليتمان را از استان اصفهان شروع كرديم. چون سالهاست در آنجا زندگي ميكنيم. آن زمان فكر ميكرديم كار بزرگي انجام ميدهيم. وقتي به چهارمحال و بختياري آمديم با يكي از دوستانمان درباره فعاليتهايمان صحبت كرديم. او از ما خواست در استان چهارمحال و بختياري هم كار كنيم وترتيبي داد با بخشدار شهرستان كوهرنگ در اينباره صحبت كنيم. وقتي با بخشدار صحبت كرديم از ما خواست به ديدن روستاهاي محروم برويم. هيچوقت از يادم نميروم بعد از اينكه با هزار گرفتاري خودمان را به روستا رسانديم صحنههايي ديدیم كه برايمان باورنكردني بود. حدود 20 دانشآموز در كانكسي كه چندان درست و حسابي نبود درس ميخوانند. همه چيز دست به دست هم داده بود تا به ما ثابت شود كارهايي كه انجام ميداديم چيز خاصي نبوده است. به يك باره باران شديدي گرفت و از سقف فلزي كانكس آب، سراريزی و كلاس تعطيل شد. بعد از اين تصميم گرفتيم فعاليتمان را از اصفهان به چهارمحال و بختياري منتقل كنيم. بخشدار ما را به هلالاحمر معرفي كرد. از آن زمان عضو جمعیت شديم. اين شد كه مسير كارمان تغيير كرد.»
محرومیت از تحصيل
اشرف خانم هلالاحمر را مقدسترين ارگان بشردوست ميداند و ميگويد: «تاكنون اگر كمكهاي هلالاحمر نبود چند بار قيد اين كار را ميزديم. چون اين همه كار در توان 2زن نيست. گاهي وقتها آنقدر شرايط براي رفتن به بعضي مناطق سخت است كه فقط با بالگرد ميتوانيم كمكها را ببريم. يكبار با خودروی هلالاحمر در برفگير كرديم. شب بود و چشم چشم را نميديد. هركاري كرديم خودرو از جايش تكان نخورد. گرگ و خرس خودروی ما را محاصره كردند. حتي تلفن همراه هم آنتن نميداد. سوخت خودرو در حال تمام شدن بود. تا اينكه تلاش يكي از امدادگران براي تماس با گروه امداد نتيجه داد و يك بلدوزر براي نجاتمان فرستادند.» روستاییان در 220روستای این منطقه شرايط سختي براي زندگي دارند. اشرف خانم ميگويد: «اكثر اين روستاها بهصورت پراكنده هستند كه با ساخت مدرسه در مركزشان مسائل زيادي حل ميشود. اين مدرسه بايد حتماً خوابگاه هم داشته باشد. چون در زمستان برف سنگيني در منطقه ميبارد و در اينگونه موارد دانشآموزان ميتوانند در خوابگاه بمانند. البته ساخت مدارس بزرگ و هزينه زياد در اين محدوده لازم نيست. جمعيت اين روستاها كم است. فقط بايد كسي همت كند وكاري انجام دهد. البته جدا از حمايت دانشآموزان در تلاش هستيم اين كار را انجام دهيم. ولي هنوز به نتيجه نرسيدهايم. وسعت كار زياد است. اگر مسئولان وارد كار شوند در كوتاهترين زمان اين موضوع حل ميشود.»