امیر هاتفینیا روزنامهنگار
یکم: صبح روز گذشته مسیری را سوار بر تاکسی میگذراندم. ماشین با سه مسافر درحال حرکت بود. راننده گفت: «دیروز همین موقع اشکم دراومد. نگه داشتم که مسافر بزنم. یه آقایی اومد و جلو سوار شد. یه بحثی رو شروع کرد و سرمون گرم شد. چند دقیقه بعد پیاده شد. اومدم گوشیمو چک کنم که دیدم دیگه روی داشبورد نیست. فوری زدم روی ترمز. یه شاسیبلند از عقب زد بهم. بعدشم یه چراغو داشتم مرزی میگذروندم که خوردم به یه وَن.» ما ساکت بودیم. کمکم هرکدام به نشانه همدردی جملهای گفتیم: «خیرش تو این بوده»، «ایشالا اوضات بهتر میشه». بعد راننده گفت: «درخت هم جای من بود، میشکست.» کمی جلوتر، دونفر دست تکان دادند. راننده ایستاد. ماشین اما یکنفر جا داشت. یکی از مسافران با اینکه مسیر قابل توجهی به مقصدش مانده بود، پیاده شد تا آن دونفر سوار شوند. او مسافری بود که میخواست به راننده بگوید: «هواتو دارم».
دوم: ظهر روز گذشته باز هم مسیری را با تاکسی میگذراندم. راننده، فرد سالخوردهای بود که به سختی دنده عوض میکرد. من و مسافرِ دیگری در ماشین بودیم. به فاصله کمی از ما دونفرِ دیگر هم سوار شدند:
کرایه ما چقدر میشه؟
-دونفرین... چار تومن.
چه خبره؟
-هرچقدر میدین بدین. مشکلی نیس.
هزاروپونصد میشه که.
- باشه.
یکی از مسافران که از میزان کرایه کمی که پیرمرد دریافت کرده بود، متعجب شده بود، فورا 5هزارتومان برای حسابِ کرایه به راننده داد. پیرمرد هم 1500 حساب کرد و بقیهاش را پس داد. مسافر اما گفت: «کرایه این مسیر 2هزارتومنه و شما زیاد به من پس دادین.» هرچقدر پیرمرد اصرار کرد اما مسافر نپذیرفت. وقتی به مقصد رسیدیم، مسافری که کرایه کمتری به پیرمرد داده بود، هزارتومان را محترمانه و با عذرخواهی به او داد. پیرمرد و همه مسافران بدون آنکه بحث و درگیریای اتفاق بیفتد، با هم کنار آمدند و با حال خوب از یکدیگر خداحافظی کردند. همه میخواستند به پیرمرد بگویند: «هواتو داریم».
سوم: اینها دو تجربه از رفتارهای شهروندی بود که روز گذشته برای من اتفاق افتاد. این روزها که وضع اقتصادی ذهنمان را خراب کرده، حداقل همدلیِ اجتماعیمان را از دست ندهیم. اوضاع آنقدر پیچیده و دَرهم است که خودمان باید هوای خودمان را داشته باشیم. این همبستگی، روزی، در خیابان به کارمان میآید. باور کنید: فردا روشن است.