یاسر نوروزی روزنامهنگار
«من درست فکر میکنم»، «من درست میگویم»، «من میفهمم»، «من میگویم» و یک عالمه فعل با ضمیر «من» که میشود آن را در تمام سازمانها و نهادها و ارگانهای دولتی و خصوصی دنبال کرد و به یک عالم متکلم بیمخاطب رسید. تنهایی «ما» هم از همین جا نشأت میگیرد چون با یک عالمه «من»های مجزا چه کسی برایمان میماند؟ «ما» در واقع فقط در توهم «ما» هستیم والا که چرا اینهمه «من» در مواقع اضطرار و تنهایی، «ما» نمیشود؟ این روزها خوب میشود به پاسخ رسید و جوابها را به عینه در وضعیت نابسامان شرایط دید. «من»هایی که فقط در فکر «من» هستند، به خیابان میریزند، ارز و سکه و دلار میخرند و وقت افت قیمت ناگهان میبینی که کسی را برای امداد خود نمیبینند.
نکته دیگر جملهای است از چارلی مانگر، سرمایهگذار و وکیل آمریکایی که بهخصوص در این شرایط باید خوب آویزه گوش کنیم. او میگوید: «من بیشتر از آنکه سعی کنم زرنگ باشم، تلاش کردم احمق نباشم!» مانگر در تبیین روش خود برای موفقیت در امور تجاری بهسادهترین شکلی از شیوه «حذف و حرس» میگوید؛ یعنی به جای بلعیدن دنیا و به دست آوردن تمام لذات جهان بهتر است ببینیم چه چیزی را باید از شاخ و برگهامان سوا کنیم. جهالت شاید این نباشد که برویم در صف خرید دلار و یورو و سکه و طلا بایستیم اما تشکیل صف برای فروش آن به احتمال زیاد نشان از ناآگاهی دارد. شیوه «حذف» در مشاوره هم همین را میگوید. به جای اینکه به مشاوران خود اضافه کنی، سعی کن ببینی از چه کسانی نباید مشورت بگیری. به این ترتیب میشود خردمندانه عمل کرد؛ به جای انبار و احتکار و خرید فلهای کالا و سکه و ارز، دستکم اول فکر کنیم به چه دلیل و برای چه در این شکل و شمایل احساساتی قصد تجارت داریم؟ آیا به کسب مبلغی فراوان در مدتی کوتاه میاندیشیم یا صرفا برای مقابله با کاهش ارزش ریالمان میخواهیم به پساندازی مطمئن برسیم؟ برای همین به جملهای برمیگردم که در چند خط قبل گفتم: خرید سکه و ارز (آن هم به شرط مشورت با صاحبان دانش و تجربه) شاید ضرری برایمان نداشته باشد اما بدون شک دویدنمان برای فروش آن از فقدانهای بسیاری حکایت میکند؛ اول اینکه چرا خریدیم که به این سرعت قصد فروش داریم؟ دوم اینکه در ازای فروش آن چه چیزی میخواهیم به دست بیاوریم؟ و سوم و مهمتر اینکه در این معامله در جستوجوی چه هستیم؟ برای همین مانگر در بخشی دیگر از صحبتهای خود درباره ریسکهای نامطلوب میگوید و تجارت مطلوب را در پرهیز از چنین ریسکهایی خلاصه میکند. برای همین گاهی به قوانینی ساده میشود رسید که آدمها احتمالا در ابرها دنبال آن میگردند، در حالی که جلوی چشمشان روی زمین افتاده است. مشکل اینجاست که کسی به آن توجه نمیکند: «چیزهایی که دیگران گمان میکنند میشود آنها را یکشبه به دست آورد، دقیقا همان چیزهایی هستند که هرگز یکشبه به دست نمیآیند!» به این جمله البته یک استثنا هم میشود اضافه کرد که یکی از تمثیلهای قدیمی ایرانی است: «بادآورده را باد میبرد.»