نتیجه ازدواج سیب با گلابی | بیتا اسماعیلی| دوران مجردی شبیه فیلمهای علمی- تخیلی است که معمولا دختر و پسر در هر زمان ممکن در حال رویاپردازی از مرد یا زن ایدهآل خود هستند. یک بار دختر فکر میکند که در عالم لازمان و لامکان قرارگرفته و درحالی که لب دریا نشسته و از غروب آفتاب لذت میبرد شوهرش زانو زنان فلسفه غروب از دید هگل را بررسی میکند و نهایت کاری که انجام میدهند این است که پسر شاخهای از درخت را کنده و گیتار زنان شعری عاشقانه بخواند.
البته این رویاپردازی مختص دختران نیست معمولا مردان هم رویای سفید برفی را دارند که در بستر مرگ افتاده و منتظر آنهاست.
حالا بعضی خمار زیبایی میشوند و دنبال افسانه شرک میروند بعضی در دنیای کوتولهها زندگی میکنند و رویای سفید برفی دارند و بعضی دیگر اژدها هستند و فکر میکنند که دلبری افسانهای هستند. همین مسأله باعث شده که توقعات ما از ازدواج خیلی غیر واقعی باشد و بعد از ازدواج رویاها به کابوس تبدیل شوند و معمولا فردی که از رویا به کابوس رسیده نه حال گیتار زدن دارد نه بحثهای فلسفی و مجبور است برود بمیرد. شاید اگر اول ببینیم در حد خر شرک هستیم که انتظار داریم ملکه برفی به سراغمان بیاید، دیگر هیچ مجرد را نبینی که از تنهایی زمین را چنگ بزند. همانطور که سیب را با گلابی نمیشود پیوند زد و نتیجهاش میوهای است عجیب که با اولین گاز ازش دچار نقرس، ورم معده و سرطان خواهیم شد. اگر هنوز هم به دنبال همسری هستید که هم هوش انیشتین را داشته باشد هم زیبایی سوفیا لورن را و هم مادر ترزای ثانی باشد قطعا یا خانم شیرزاد را پیدا خواهید کرد یا شیطان را!