سوشیانس شجاعیفرد طنزنویس
25 سپتامبر المسپر 2018: ماجرای این جیمبو خانم که توی فیلمها نقش مشتری پیتزا و لولهکشی بازی میکنه، داره بالا میگیره، از قدیم درست گفتند که اینها اهل جیغ و داد هستند! خب زنیکه تو که پولتو گرفتی، حقالسکوت هم گرفتی، الان برای دو سنت پول بیشتر اومدی کتاب چاپ کردی آبروی ما رو ریختی؟ به طور مثال تو توی ایران بودی کتابت مجوز میگرفت؟! کتابت که هیچی، خودت هم الان سوار ون بودی! بعد من رو با قارچ مقایسه کردی؟! اینهمه صیفیجات! اعصابم داغان است، چند تا توییت نوشتم و به وزیر کشاورزی دستور دادم با تغییر ژنتیک و کود شیمیایی و اتمی قارچ درست کنند اندازه خیار چمبر تا بکنم در چشم این بازیگر ارزش-آمریکایی-مدار!
27 سپتامبر: ارزش دلار در ایران پایین آمده و مردم آنجا سکته کردهاند! نیمی از این احترام به دلار را مردم خودمان داشتند، الان صاحب همه چی بودیم! اخبار روز را خواندم، چیز مهمی نداشت، باید چند تا توییت ول بدم دنیا رو بریزم به هم!
30 سپتامبر: در جمع مردم پرشور میسیسیپی بودم. به آنها درباره صحبت تلفنیام با پادشاه دوستداشتنی عربستان گفتم. دو روز بعد ولیعهد آنها گفته این سخنان ترامپ برای مصرف داخلی است، یا فرق مصرف و استعمال را نمیدونه، یا مثل اینکه خیلی به استعمال داخلی علاقه داره!
اول اکتبر المکبر 2018: این پسره ایرانی روی مخمه، دیروز با یه تبریک تولد، نظر مونیکا رو گرفت، باید به ملانیا بگم بلاکش کنه، از اینها بعید نیست جواب تجاوز رو با تجاوز بدهند.
3 اکتبر: برای امتحان یک سیستم ملی هشدار تمامی تلفنها به صدا درآمدند. مثلا هشدار رئیسجمهوری! یک عده ربات در شبکههای اجتماعی شروع کردند به ریختن سس در نمک دریایی! ولی الان متوجه شدم که به جای این هشدار بیخاصیت میتونستم آگهی تبلیغاتی ویلای سنددار در میامی و محصولات ویژه آقایان تبلیغ کنم! کسی استاد تبدیل تهدید به فرصت نمیشناسه معرفی کنه؟!
6 اکتبر: حوصلهام سر رفته بود، با هلیکوپتر رفتیم سد نیو اورلئان، خواستم اسکی روی آب یاد بگیرم، ولی یکی از مشاورانم گفت اسکی نکن. برکنارش کردم! چند وقتی است از رئیس کرهشمالی نامهای نیامده. تلفن را برداشتم بهش زنگ بزنم، دیدم صدای آژیر بلند شد. نگو خط مستقیم با پوتین را که مخصوص حملات اتمی است، برداشتهام! جالب بود! دیگه فهمیدم وقتی حوصلهام سر رفت، چه کار کنم!
7 اکتبر: ملانیا با دوستان دافتر از خودش رفتهاند دوره. تنها در خانه نشستم و خاطرات عقب ماندهام را نوشتم! شام نداشتیم، کمی از سیبزمینی محافظانم خوردم و خوابیدم! بعد از اینکه خوابیدم، بلند شدم، رفتم یک رستوران گرانقیمت و دلی از عزا در آوردم! والا این سادهزیستیها مال شتر و گوسفند و اینهاست! ما گاوچرانها باید گوشت بکشیم به دندان!