شماره ۱۵۴۴ | ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۱ آبان
صفحه را ببند
معاون امور جوانان جمعیت هلال‌احمر استان خوزستان در گفت‌وگو با «شهروند» از خاطرات حضور خود در مناطق زلزله‌زده کرمانشاه می‌گوید:
سرخی لباس هلال‌احمر آرامش خاطری برای آسیب‌دیدگان

عطیه کریمی|  ‌سال گذشته در چنین روزی، اتفاقی ناگهانی قلب همه‌ مردم ایران را لرزاند. یک‌سال از وقوع حادثه دلخراش زلزله کرمانشاه می‌گذرد. حادثه‌ای دردناک که تا سال‌ها از روح و‌ روان ایرانیان به‌خصوص هموطنان آسیب‌دیده پاک نخواهد شد. عمق فاجعه زیاد و نیاز به یاری همه مردم بود. تیم‌های امدادی نیز برای حمایت روحی و روانی چند روز بعد از حادثه وارد کرمانشاه شده بودند. از کودکی که با گریه درخواست می‌کرد تیم امداد مدت بیشتری را در کنارشان بمانند، تا پسربچه‌ای که بعد از روزها حاضر شد به خانه بازگردد و جوانان امدادگری که کمک به هموطنان خود را در اولویت قرار دادند. اینها خاطراتی است که علی پهلوان، معاون امور جوانان جمعیت هلال‌احمرخوزستان از روزهای فعالیت خود در تیم سحر در منطقه کرمانشاه برای «شهروند» می‌گوید. تلاش برای بازگرداندن افراد آسیب‌دیده به شرایط روحی مناسب و از بین بردن فوبیا کودکان از زلزله، در آن روزهای سخت مهمترین دغدغه امدادگران جوان تیم سحر بود.

  تیم سحر چند روز بعد از وقوع زلزله در مناطق آسیب‌دیده حضور پیدا کردند و چه خدماتی را ارایه دادند؟
سال گذشته با گذشت هفت روز از زلزله تیم‌های امداد در منطقه حضور پیدا کردند. طبق فرآیندی که در کارهایمان در جمعیت هلال‌احمر داریم، تقریبا هفت روز بعد از حادثه شرایط محیطی از وضع اضطراری خارج می‌شود و وارد مرحله دوم کارهایمان می‌شویم، در این زمان نیاز است که تیم‌های امدادی به شناسایی افراد آسیب‌دیده و به‌خصوص کمک به بازگشت روحی آسیب‌دیدگان به حالت طبیعی خود بپردازند. ما در قالب تیم سحر حوزه معاونت جوانان در استان خوزستان که زیرمجموعه سازمان جوانان جمعیت هلال‌احمر کشور است، به همراه 30 نفر از اعضای داوطلب و همکاران به منطقه اعزام شدیم و در شهرستان اسلام‌آباد در منطقه مسکن مهر مستقر شدیم. «سحر» مخفف ساماندهی حمایت‌های روانی در بلایاست. بعد از آن تیم‌هایی را برای شناسایی خانواده‌های آسیب‌دیده و همچنین کسانی‌ که از لحاظ روحی به آنها آسیب وارد شده بود، مشخص کردیم.  کارشناسان باسابقه‌ای را که تجربه کار در شرایط مشابه داشتند، در راستای احیای نشاط و شادی در منطقه به کار گرفتیم. تیم‌هایی مختص بازی‌درمانی برای دانش‌آموزان و بچه‌هایی که در منطقه بودند، در مدارس مستقر کردیم. تیم ما از لابه‌لای بازی‌ها بچه‌هایی را که دچار مشکلات روحی شده بودند، شناسایی و چند روزی روی آنها کار می‌کردند، تا مشکلات و فوبیاهایی را که در اثر زلزله در ذهن آنها ایجاد شده بود، برطرف کنند. از کارهای دیگری که در طول 12 روز انجام شد، این بود که ما دو تیم دیگر به فواصل یک هفته‌ای به منطقه سرپل ذهاب و قصرشیرین اعزام و در آن‌جا مستقر کردیم.
  تیم سحر سازمان جوانان فقط وظیفه امداد و حمایت روانی را برعهده داشتند؟
بله، وظیفه تیم حمایت‌های روانی است و بیشتر روی نشاط اجتماعی فعالیت می‌کنند. درواقع حمایت‌های روانی را در کنار شادی و نشاطی که در منطقه ایجاد می‌کنند، انجام می‌دهند.
  در شرایط سخت روزهای بعد از زلزله بیشتر چه قشری آسیب دیده بودند، کودکان یا بزرگسالان؟
با توجه به اتفاق‌هایی که افتاده بود، می‌توان گفت تقریبا همه افراد درگیر این قضیه بودند، ولی معمولا افرادی که بیشترین آسیب را می‌‌بینند کودکان، سالمندان و حتی خانم‌های باردار هستند. اما ما بیشتر با بچه‌ها سروکار داشتیم و خودشان هم خیلی به ما مراجعه  و حتی خانواده‌های خود را نیز به ما معرفی می‌کردند و از مشکلات خودشان یا پدر و مادرشان برایمان می‌گفتند. مخصوصا روز‌های نخست که هنوز اسکان اضطراری شده بودند، سرپناه مناسبی نداشتند، مشکلاتشان بیشتر بود، اما هر چه زمان می‌گذشت مردم آرام‌تر می‌شدند.
  استقبال مردم چگونه بود؟ چه برخوردی داشتند؟
نکته‌ای که در آن شرایط سخت بسیار خوشایند بود، این است که مردم زلزله‌زده محبت هموطنان خود را در این قضایا دیده بودند، چون رسیدگی‌ها در روزهای نخست از نظر اقلام و پوشش در اکثر مناطق خوب بود و مشکلی نداشتیم. همچنین وقتی کارشناسان ما با لباس جمعیت هلال‌احمر در میان مردم ورود پیدا می‌کردند، استقبال خیلی خوبی از آنها می‌شد. اگر اول مقاومتی می‌کردند و حاضر به همکاری نبودند، بعد از مدتی خودشان به مقری که تیم هلال‌احمر حضور داشتند، مراجعه می‌کردند و تیم شروع به بررسی مسائل و مشکلات آنان می‌کرد.
  حضور امدادگران در این شرایط سخت با توجه به وسعت حادثه چگونه بود؟
ایامی که امدادگران در منطقه حضور داشتند، ایام سرد‌ سال بود و حضور در آن مناطق و قرارگرفتن در کنار مردم در شرایط بحرانی برای تیم‌های امدادی بسیار سخت بود. حتی ایام امتحانات دانشگاه‌ها بود و تعداد زیادی از جوانان امدادگر دانشجو بودند و نتوانستند به امتحانات خود برسند، اما از این قضیه اصلا ناراحت نبودند، برعکس خیلی خوشحال بودند که در آن‌جا حضور داشتند و می‌توانستند خدمت کنند. آنها حتی فعالیت‌هایی که در حوزه کاری‌شان نبود و قرار نبود که انجام دهند، مانند بهسازی محیط را انجام می‌دادند. در آن هوای سرد کنار هموطنان خود بودند، یک نوع ایثار بود.
  خاطره یا مورد خاصی از آن روزها به خاطر دارید؟
بله، خاطره خوبی از آن روزها به یاد دارم که به وضوح مشاهده کردیم کارهای تیم مثمرثمر واقع شده بود. پسربچه‌ای آن‌جا بود که از روز اول پس از زلزله تا زمانی که تیم ما با او برخورد کرد و 12 روز از زلزله می‌گذشت، حاضر به بازگشت به خانه خود نشده بود؛ هرچند منزلشان آسیب جزیی دیده بود. همین امر باعث شد بچه‌های تیم دو سه روز با آن پسربچه کار کنند، تا این‌که یک روز خودش مشتاق شد تا تیم امداد را به منزلشان ببرد و اتاق و وسایلش را به ما نشان دهد. همان لحظه بود که پدر و مادر پسربچه شروع به گریه کردند و گفتند که پسرشان پیش از این حتی حاضر نبوده سمت واحدی که در آن زندگی می‌کردند، برود.
  خاطره جالب دیگر این است که یک روز صبح پنجشنبه در چادر خوابیده بودم. از بیرون چادر صدایی شنیدم، دیدم دختربچه کوچکی ایستاده کنار چادر. پرسیدم عزیزم این موقع صبح این‌جا چی‌کار می‌کنی؟ گفت الان ساعت 7 صبح است، مگر می‌شود کسی این موقع خواب باشد. من هم جواب دادم بله، حق با شماست، ببخشید ما کمی خسته بودیم یه‌کم بیشتر خوابیدیم. دختربچه پرسید تا کی این‌جا پیش ما می‌مانید؟ دیدم به یکباره گریه‌اش گرفت و گفت نمی‌شود بیشتر بمانید. گفتم دوست داری تا کی این‌جا باشیم؟ گفت اگر می‌شود به خاطر من تا شنبه بمانید. خلاصه به خاطر آن دختربچه دو روز بازگشت بچه‌های تیم را عقب انداختیم.
آیا اقداماتی نیز انجام شد تا بعد از خروج تیم‌های امدادی مردم در صورت نیاز بتوانند از خدمات مشابه برخوردار شوند؟
  به دلیل این‌که بعد از مدتی مجبور به ترک منطقه بودیم و یک‌سری مشکلات نیز احتمالا بعدها ایجاد می‌شود، همچنین وابستگی‌هایی که مردم و کودکان به ما پیدا کرده بودند، کار خوبی را در شهرستان اسلام‌آباد انجام دادیم، به این صورت که تمام معلمان، مدیران و معاونان آموزش‌وپرورش و والدین را که در منطقه حضور و امکان همکاری داشتند، در سالن همایشی جمع کردیم و همایش و کارگاه یک روزه برای آموزش آنها گذاشته شد. این کار به تقویت منطقه برای این‌که بدانند بعد از خروج تیم چگونه باید با افراد آسیب‌دیده برخورد کنند، بسیار کمک کرد.  نقطه قوت کار این‌جا بود که بعد از آن‌که از منطقه خارج شدیم، خانواده‌ها و عزیزانی که با آنها ارتباط داشتیم، باز هم به صورت تلفنی با ما در ارتباط بودند و از ما راهنمایی می‌گرفتند. این نشان می‌داد که تلاش‌های تیم بی‌نتیجه نبوده است.
  چه چیزی باعث وابستگی کودکان زلزله‌زده به تیم جوانان سحر شده بود؟ آیا برنامه‌های ویژه‌ای برای کودکان داشتید؟
تقریبا از صبح که بچه‌ها می‌آمدند، البته تعدادی هم که مدرسه بودند و بعدازظهر می‌آمدند، برای آنها برنامه‌های متنوعی فراهم شده بود، برای مثال کارگاه‌های نقاشی بود؛ نقاشی‌هایی که بچه‌ها می‌کشیدند ذهنیات آنها را نشان می‌داد، این‌که از چه چیزهایی ترس دارند، همچنین غرفه‌های بازی، عکاسی و... آن‌قدر برنامه‌های متنوعی برای بچه‌ها فراهم شده بود که شب‌ها مجبور می‌شدیم خودمان بچه‌ها را تا خانه‌هایشان برسانیم وگرنه خودشان دوست نداشتند که بروند. همین کارها باعث شده بود بچه‌ها به تیم وابسته شوند.


تعداد بازدید :  204