نوروز 1165 خورشیدی، آغامحمدخان با برگزیدن تهران بهعنوان پایتخت دودمان قاجار، بر طبلی کوبید که صدای نابهنجار آن چند نسل بعد به گوشها رسید. اینکه چرا سر سلسله قاجار تمایلی به پایتخت اعلامکردن دیگر شهرهای بزرگ ایران ازجمله اصفهان، قزوین، کرمان، تبریز و مشهد از خود نشان نداد، ریشه در این واقعیت داشت که هرکدام از این شهرها نماد و مرکز قدرت دودمانهای پادشاهی پیشین بودند و شاه قاجار نمیخواست بر میراث دیگر سلسلهها تخت و تاج خود را عَلَم کند. به این ترتیب شهری که جمعیت آن در اعوان پایتختشدن به 20هزار نیز نمیرسید، 110سال بعد و در اواخر حکومت ناصرالدینشاه 250هزار نفر جمعیت داشت.
عقیمماندن نخستین تصمیم برای انتقال پایتخت
مشکلات تمامناشدنی شهر تهران از نقص زیرساختهای شهری تا ترافیک مرگبار، توسعه نامتوازن و هزار معضل ریز و درشت دیگر تاکنون بارها و بارها فکر انتقال پایتخت به شهری دیگر را به ذهن سیاستمداران و مدیران شهری متبادر کرده است؛ اما اگر تصور میکنید این ماجرا محدود به همین 20-10سال اخیر است، باید بگوییم سخت در اشتباهید. ساز خلع تهران از پایتختی برای نخستینبار در سال 1294 خورشیدی توسط احمدشاه قاجار نواخته شد. در پی وقوع جنگ بینالملل اول نیروهای روس و انگلیس بهرغم اعلام بیطرفی ایران، از شمال و جنوب وارد کشور شدند. پیشروی روسها در عمق خاک ایران و نزدیکشدن آنها به تهران احمدشاه را بر آن داشت تا عکسالعملی مناسب به این تجاوز نشان دهد که همانا انتقال پایتخت بود. شاه قاجار شهر اصفهان را بهعنوان پایتخت جدید ایران برگزید و در زمانی کوتاه مقدمات انتقال خاندان شاهی و اسناد دولتی به اصفهان فراهم شد، اما سفرای روس و انگلیس از بیم عکسالعمل مردم احمدشاه را از اجرای نقشه خود بازداشتند. هرچند که تضمین روسها مبنی بر عدم نزدیکشدن نیروهایشان به تهران در تغییر تصمیم شاه قاجار بیتاثیر نبود.
سمنان، اصفهان، همدان، خمین و دیگر نامزدها
نخستین زمزمههای انتقال پایتخت در دوران معاصر در اواخر دهه60 خورشیدی به گوش رسید و آنان که اندک بهرهای از آیندهنگری در وجودشان بود، به این نتیجه رسیدند که این تهران 10سال بعد جای زندگی نیست. بحثهای مربوط به انتقال پایتخت از آن زمان تاکنون ادامه یافته و طی این مدت شهرهایی چون سمنان، اصفهان، همدان، حتی خمین و شهرکهای تازه تأسیس پرند و پردیس کاندیدای تحویلگرفتن ردای پایتختی از تهران شدند. اینکه چرا طی این سالها و با وجود اینکه همه میدانند کار درست کدام است، هیچ طرحی از مرحله حرف فراتر نرفته است؛ شاید در این واقعیت ریشه داشته باشد که هیچکس رقمخوردن چنین اتفاقی را به دلیل ابعاد و حجم خارج از تصورش عملی نمیبیند. اگر بهواقع چنین است، شاید تنها لازم باشد به تجربه کشورهایی چون مالزی، استرالیا، آلمان، برزیل، ترکیه، قزاقستان و... در انتقال پایتخت رجوع کنیم. حتی کشورهایی که بیش از یک پایتخت دارند هم، میتوانند مدل تحقیقی مناسبی باشند. این میان فقط نباید از یاد ببریم که انتقال پایتخت همیشه فرع مسأله بوده و موضوع اصلی نجات تهران است.