شماره ۱۵۴۸ | ۱۳۹۷ شنبه ۲۶ آبان
صفحه را ببند
گفت و گو با «پیمان یاوری» معاون اسبق سازمان امداد و نجات کرمانشاه درباره تاریخ شفاهی زلزله در این استان
روایت 8 ماه زندگی درغمگین ترین شهرهای زلزله زده

به ناز مقدسی| زلزله 21 آبان ماه سال گذشته در کرمانشاه برای همه مردم ایران یک خبر تلخ بود. خبری که شاید تا هفته ها اذهان عمومی را رنجاند و مردم علاوه بر اینکه خود جوش برای کمک رسانی دست به کار شدند، در هر مکان مجازی و اقعی صحبت از عمق این فاجعه بود. اما کم کم که اخبار مناطق زلزله زده از صدر خبرها پایین آمد، کمتر به  این فکر کردیم که هنوز هم هستند کسانی که هم پای زلزله زدگان درگیر این حادثه هستند. «پیمان یاوری» یکی از کسانی است که از اولین ساعت های زلزله سال گذشته خودش را به مناطق زلزله زده رساند و تا 8 ماه هم در این مناطق خدمت رسانی کرد. او که اصالتا کرمانشاهی است چند ماه قبل از زلزله به عنوان معاون سازمان امداد و نجات این استان به آنجا رفته بود و یکی از مدیرانی است که در طول دوران کاری‌اش یکی از سخت ترین و سنگین ترین حوادث کشور را در حوزه عملیاتی‌اش تجربه کرده. او بعد از این ماموریت طولانی حالا به تهران آمده و در ساختمان صلح جمعیت هلال احمر آموزش های تخصصی می دهد. بنابراین آقای یاوری یکی از کسانی است که تاریخ شفاهی قبل و بعد از زلزله کرمانشاه را به خوبی روایت می کند؛ چرا که مسئولیت پذیری این مدیر جمعیت هلال احمر باعث شد تا حتی در اولین دقایق زلزله به جای نشستن پشت فرمان خودرو‌اش با پای پیاده به سمت مرکز فرماندهی عملیات بدود تا حتی یک ثانیه از ساعت های طلایی بحران از دست نرود.

 آقای یاوری ساعت 48:    21 دقیقه 21 آبان ماه‌سال گذشته که زلزله ازگله کرمانشاه رخ داد، شما کجا و مشغول چه کاری بودید؟
من در شهر کرمانشاه بودم. آن روز قبل از زلزله اصلی یک زلزله3/4 دهم ریشتری رخ داده بود که همه را هوشیار کرد و من از زمانی که آن زمین لرزه نخست اتفاق افتاد، در سازمان امداد و نجات درگیر این مسأله بودم و تیم‌های ارزیاب را به مناطق اعزام کرده بودیم. اما تا قبل از زلزله اصلی گزارش‌ها مبنی بر این بود که خرابی رخ نداده و مشکلی نیست. بنابراین چون تصور این نبود که زلزله سنگین‌تری در راه است، من به خانه برگشتم و در کنار همسر و فرزندم بودم که ساعت 48: 21 دقیقه آن حادثه تلخ رخ داد.
 ظاهرا شهر کرمانشاه هم تحت‌تأثیر زلزله 3/7 دهم ریشتری لرزیده بود. شما در خانه‌تان زلزله را احساس کردید؟
بله زمین لرزه کاملا احساس شد و آپارتمان محل زندگی ما هم به شدت ترک خورد.
 بنابراین خود شما و خانواده‌تان هم متاثر از زلزله بودید که فورا خبردار می‌شوید زلزله باعث ویرانی و تلفات در شهرها و روستا‌ها شده. در این شرایط نخستین واکنش شما به‌عنوان معاون سازمان امداد و نجات استان کرمانشاه چه بود؟
باید خیلی سریع خودم را به مرکز فرماندهی عملیات می‌رساندم. فورا از خانه بیرون آمدم. همه جا شلوغ بود و مردم از ترس زلزله از خانه‌های‌شان بیرون آمده بودند و ترافیک شده بود. برای همین تصمیم گرفتم به جای اینکه با  خودرو به سمت ساختمان امداد بروم، پیاده این مسیر را بدوم تا زودتر برسم.
 قطعا مسئولیت سنگینی بر دوش شما قرار گرفته بود، اما می‌خواهم بدانم به‌عنوان همسر و پدر، در شرایطی که احتمال داشت دوباره زلزله بیاید خانواده‌تان را تنها گذاشتید؟
همسر و فرزندم هم با من از خانه بیرون آمدند، آنها را در یک پارک گذاشتم و به سرعت به سمت مرکز فرماندهی عملیات رفتم. به‌هرحال کار امداد و نجات همین است و آن شب همه مسئولان و امدادگران وظیفه بزرگتری را برعهده داشتند و باید به کمک زلزله‌زدگان می‌رفتیم.
 وقتی به مرکز فرماندهی عملیات رسیدید، تصور اولیه‌ای که  از زلزله داشتید چه بود؟
در مرکز فرماندهی از طریق بی‌سیم با پایگاه‌های امداد جاده‌ای در تماس بودیم و اطلاعات خوب و دقیقی را از وضع مناطق زلزله‌زده به ما دادند. بنابراین تقریبا 80‌درصد از تصوری که داشتم اتفاق افتاده بود. البته من فکر می‌کردم که با آن وسعت و گستردگی که زلزله رخ داده بود تعداد کشته‌ها خیلی خیلی بیشتر باشد! چون ما تا به آن روز در ایران زلزله 3/7 دهم ریشتری که 8 شهر و 19‌هزار و 500 روستا را لرزانده باشد تجربه نکرده بودیم.
 و بعد راهی مناطق زلزله‌زده شدید؟
بله.
 به نخستین شهر یا روستای زلزله‌زده‌ای که رسیدید کدام بود؟
آن شب تصور اولیه من این بود که ثلاث باباجانی به خاطر بافت فرسوده و محرومیتی که داشت بیشتر و شدید‌تر از سایر مناطق آسیب‌دیده باشد. اما با گزارش‌هایی که از سرپل ذهاب به ما رسید تصمیم گرفتم از مسیر سرپل حرکت کنم و بعد از ارزیابی این منطقه اگر مشکلی نبود از همان مسیر به سمت ثلاث بروم. اما در همان ابتدا که وارد سرپل ذهاب شدم فهمیدم که بیشترین تعداد کشته‌ها و مجروح‌ها در این منطقه است.
 وقتی از ورودی جاده وارد سرپل ذهاب شدید، نخستین تصویری که در این شهر زلزله‌زده دیدید را به خاطر دارید؟
وقتی وارد سرپل شدم، شهر دچار وهم بود حالتی که هیچ وقت تجربه نکرده بودم. همه جا تاریک بود و صدای داد و گریه تنها صدایی بود که از هر خانه‌ای به گوش می‌رسید. آن شب انگار زندگی در این شهر جریان نداشت، مردمی که تا چند ساعت پیش در کنار هم بودند حالا یکدیگر را باید از زیر آوار پیدا می‌کردند. شرایط تلخ و عجیبی بود و فکر می‌کنم شب  نخست حادثه یک شب نبود، خیلی طولانی گذشت.

بی‌نظمی در مدیریت بحران دست و پایم را بسته بود

 مردم زلزله‌زده وقتی شما و همکاران‌تان را با کاورهای قرمز رنگ و آرم هلال‌احمر دیدند، قطعا دلشان گرم‌تر شده بود. در آن ساعت‌های اولیه بعد از زلزله مردم چه می‌گفتند.
به هر محله و کوچه و خانه‌ای که می‌رسیدیم مردم آمار می‌دادند که این‌جا چند نفر زیر آوار مانده‌اند. بنابراین ما تقریبا عملیات جست‌وجوی خاصی را نداشتیم چون خود مردم دقیق می‌گفتند که چند نفر داخل این ساختمان زنده یا مرده وجود دارند.
 در ساعت‌های اولیه حادثه که به ساعت‌های طلایی بحران معروف است یک معاون سازمان امداد و نجات نخستین تصمیمی که باید برای یک حادثه عظیم و گسترده‌ای مثل زلزله کرمانشاه بگیرد، چه تصمیمی است؟
برای اینکه یک مدیر بتواند در چنین شرایط بحرانی یک تصمیم خوب مدیریتی بگیرد به یک ساختار قدرتمند تدوین شده و یکپارچه نیاز دارد. بنابراین شاید می‌توانستم تصمیمات خیلی بزرگ و بهتری بگیرم و خیلی کارها بود که می‌شد انجام دهیم چون دوره‌ها و آموزش‌های زیادی برای چنین بحران‌هایی دیده بودیم. اما جمعیت هلال‌احمر جزیی کوچک از کل مدیریت بحران کشور  است و به خاطر بی‌نظمی‌هایی که بین سایر ارگان‌ها و دستگاه‌های مسئول وجود داشت، نتوانستیم از همه پتانسیل‌هایی که در جمعیت وجود داشت استفاده کنیم.
 ریشه این بی‌نظمی‌ها در زلزله کرمانشاه چه بود؟
ببینید ما نه‌تنها در این زلزله بلکه در هیچ حادثه دیگری قهرمانی نداریم که به تنهایی وارد میدان شود و همه چیز را درست کند! چراکه یک ساختار مدیریت بحران کلان منظم و مرتب که مثل ساعت همه اجزایش چیده شده باشد، نداریم. آن شب و فردا و فرداهایش بی‌نظمی و ضعف مدیریتی را می‌توانستیم روی همه مسائل ببینیم. همان‌طور که گفتم، جمعیت هلال‌احمر جزیی از یک کل واحد به نام مدیریت بحران کشور است و سایر اجزای آن را نیروی انتظامی، مدیران ارشد وزرات کشور، فرمانداری‌ها، استانداری و همه مدیران تصمیم‌گیرنده در بحران تشکیل می‌دهند که باید دانش و آموزش‌های لازم در برابر حوادث ملی را دیده باشند که ظاهرا چنین سیستمی وجود نداشت.
 در این شرایطی که بین دستگاه‌ها و ارگان‌های مسئول نظم و یکپارچگی وجود نداشت، شما چه تصمیمی برای بحث امدادرسانی گرفتید؟
در آن‌شب من به‌عنوان یکی از مدیران درگیر بحران، کاملا دست‌و‌پایم بسته بود! و به هیچ‌وجه با عقبه خودم که تیم‌های پشتیبان و امدادرسان آموزش‌ دیده بودند، ارتباط نداشتم. در آن‌جا تا چندین روز تلفن‌ها و آب قطع شده بودند و شب اول حادثه هم برق مدت طولانی قطع بود. جلسه‌های ستادی که باید برگزار می‌شد و در آن تصمیم‌گیری می‌شد یا برگزار نشد یا در دل مردم برگزار شد! با این حال، چون بحث جست‌وجو و نجات از زیر آوار دست بچه‌های هلال‌احمر بود، توانستیم یکی از بهترین عملیات‌های دنیا را در این بخش انجام دهیم.
 مشخصا چه ارگان‌ها یا حتی افرادی باعث اختلال در نظم امدادرسانی شده بودند؟
ببینید نه فردی را می‌شود به‌عنوان مقصر معرفی کرد، نه مشخصا یک ارگان یا سازمان را. ما نیاز داریم مدیرانی را آموزش دهیم و به آنها قدرت و نفوذی داده شود تا در چنین شرایطی بدون درنظرگرفتن حزب، گروه، حوزه انتخابی و رأی و هیچ مسأله سیاسی دیگری بتوانند تصمیم‌گیری کنند و تنها وظیفه‌ای که قانون در مدیریت بحران‌ها برعهده‌شان گذاشته را انجام دهند.
 بی‌نظمی‌ها و یکپارچه عمل‌نکردن همه دستگاه‌های زیرمجموعه مدیریت بحران چه اخلالی را در امدادرسانی جمعیت هلال‌احمر ایجاد کرد؟
مقصر اول و آخر هرج‌ومرج در توزیع اقلام و اضطرابی که مردم تجربه کردند، فقط برعهده مدیران استانی و کشوری بود. اولین مشکلی که ما در آن‌جا به آن برخوردیم، ناامنی بود. منظورم از امنیت این نیست که مردم زلزله‌زده ناامنی به وجود می‌آوردند اما واقعیت این بود که ما در شرایط بحرانی که مردم تجربه‌اش را نداشتند، باید یک تونل امنیتی از فرودگاه کرمانشاه تا مناطق زلزله‌زده ایجاد می‌کردیم، چون خیلی وقت‌ها اقلام و کالاها در بین راه دچار تصمیم‌گیری‌های عجیب و غریب می‌شد و به دست ما در مناطق زلزله‌زده نمی‌رسید!
 با این شرایط زندگی زلزله‌زده‌ها با چه کیفیتی جمع می‌شد؟
یکی از مواردی که به مردم زلزله‌زده اجحاف شد، این بود که مثلا ما در شهر سرپل چیزی حدود 7‌هزار خانوار داشتیم که کمتر از 4‌هزار نفرشان جزو آسیب‌دیدگان یا کسانی بودند که خانه‌هایشان به‌طور کامل تخریب شده بود. اما در همان هفته اول زلزله حدود 15‌هزار خانوار در سرپل ذهاب ساکن شدند که این نشان می‌داد عده‌ای از شهرها و روستاهای اطراف خودشان را به جای زلزله‌زده‌ها جا زده بودند. همین موضوع امدادرسانی و توزیع اقلام بین زلزله‌زده‌هایی که بیشتر نیازمند کمک بودند را دچار اختلال کرده بود.

از سازه‌های ناایمن بیشتر از زلزله می‌ترسم

 آقای یاوری, وسط این همه بحران و درگیری‌هایی که داشتید، بالاخره فرصت کردید تا از خانواده‌تان که آن‌شب در پارک گذاشته بودیدشان، خبر بگیرید؟
راستش وقتی من وارد منطقه سرپل ذهاب و مناطق زلزله‌‌زده شدم، به دلیل حجم کار زیاد و قطع‌بودن راه ارتباطی در یک‌سری از مناطق، تا 6روز بعد توانستم با خانواده‌ام تماس بگیرم و بفهمم که آنها در چه وضعیتی هستند.
 تا چه زمانی بعد از زلزله در مناطق زلزله‌زده ماندید؟
من تا 8ماه بعد از زلزله در مناطق زلزله‌زده بودم. فقط شب‌ها به خاطر جلسات ستادی که در کرمانشاه برگزار می‌شد، به این شهر می‌رفتم و بعد دوباره به مناطق زلزله‌زده برمی‌گشتم.
 آقای یاوری شما 8ماه در منطقه‌ای زندگی کردید که صحنه‌های تلخی مثل زلزله را به خود دیده و مردم شهر داغدار عزیزان‌شان هستند و البته دور از خانه و خانواده خودتان؛ زلزله در روحیه شما چه تاثیری گذاشت؟
ببینید من در رشته روانشناسی تحصیل کردم و به‌تبع همیشه برای دیدن یا شنیدن هر شرایط تلخی آمادگی دارم، اما با همه این آمادگی‌های ذهنی باز هم با گذشت 8ماه همه چیز در مناطق زلزله‌زده برای من دردآور بود. خیابان‌های سرپل دیگر برای من خیابان‌های معمولی نیستند. آن‌جا جایی است که ما اجساد را چیده بودیم و زخمی‌ها را جا‌به‌جا می‌کردیم.
 خودتان از زلزله می‌ترسید؟
نه من دوران خدمتم در مناطقی که حضور داشتم، از پس‌لرزه‌های بشاگرد سیستان‌وبلوچستان تا تبریز و شهرهای دیگر تا همین زلزله‌ سال گذشته کرمانشاه را تجربه کردم و بنابراین می‌توانم بگویم زلزله جزیی از زندگیم شده. زلزله ترس ندارد. من از سازه‌های ناایمن بیشتر از خود زلزله می‌ترسم.
 یکی از آموزش‌ها و تاکیداتی که جمعیت هلال‌احمر برای پیشگیری و قبل از وقوع زلزله دارد این است که مردم همیشه یک‌سری وسایل و اقلام مثل رادیو، چراغ‌قوه، بیسکویت، آب معدنی و غیره را در یک کیف و دم دست‌شان بگذارند. خود شما چنین کیفی را آماده کرده‌اید؟
بله، دوتا هم دارم یکی را درخانه گذاشتم و دیگری هم در صندوق‌عقب خودروام است.
 به‌عنوان کسی که هم زلزله را تجربه کرده و هم در این شرایط مسئولیت داشته و هم سختی‌های بعد از این حادثه را از نزدیک لمس کرده، چه کوله‌باری با خودتان از 21 آبان‌ماه ‌سال گذشته تا به‌حال دارید؟
من همه اینها را به‌عنوان سن رشد جامعه می‌بینم. همان‌طور که ما زلزله بم را در دهه 80 تجربه کردیم و بعد از آن تغییرات زیادی در کشور ما ایجاد شد و آمادگی‌های بیشتری برای مقابله با بحران‌ها به وجود آمد. این زلزله هم با همه کم‌وکاستی‌هایش در بحث مدیریت بحران یک مرحله بود برای قوی‌ترکردن و شناخت نقاط ضعف‌مان در برابر حوادث احتمالی آینده. فقط نگرانی‌ام از این است که ما به اندازه کافی از این خسارتی که وارد شده، تجربه کسب نکرده باشیم. الان یک‌سال از زلزله گذشته است و انتظار می‌رفت که همایش‌ها، سمینارها و آسیب‌شناسی‌هایی در این خصوص انجام شود اما متاسفانه مدیرانی که در زمان زلزله آن فجایع را به بار آوردند، هنوز تغییر نکرده‌اند و هیچ ارگان مسئولی تحلیلی جدی برای مقابله با شرایط بعد از حادثه نداشته است.


تعداد بازدید :  466