یاسر نوروزی روزنامهنگار
ماجرا به 56سال گذشته برمیگردد و تا خواندم گفتم عجب شباهتی! هرچند تاریخ از آن بهعنوان واقعهای عجیب یاد میکند، اما گاهی به دنباله خطی نگاه میکنم که دور میخورد و در یک سراشیبی تند میرسد به خودش. از دایرههایی حرف میزنم که میتوان آن را واضح و شفاف دید. البته باید دور بایستی تا شمایل دایرهوار آن به وضوح برسد. دورتر از خط باید بایستی و دور از دیواری که فرض کن بالا کشیده شده برای نمایش شاخ و شانه کشیدنهای دو سوی پیروز جنگ؛ این طرف آلمان شرقی، آنسو آلمان غربی. مقدمات جشنهای شانزدهمین سالگرد تأسیس جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی است و مردم ناگهان میبینند ابزارهایی آهنین و بلند، شبیه آنتنهای قدیمی باز میشوند، بالا میروند، به بازوهایی مستحکم میپیوندند و بالای آن چندین بلندگو خودنمایی میکنند. حالا نوبت فریاد است! «آی مردم، سوسیالیسم واقعا زنده است و...» این شروع ماجرایی بود که در تاریخ جنگ سرد از آن با عنوان «نبرد بلندگوها» یاد میکنند. روزی که مردم گوشهای خود را گرفتند، سرشان را زیر بالش کردند و سرآخر هم شب با قرص سردرد به خواب رفتند. نه اینکه به این شعارها باور داشتند یا نداشتند؛ قضیه سادهتر بود. صدا آنقدر بلند بود که گوش هر شنوندهای کر میشد. از آنسو اما دولت آلمان غربی بیکار ننشست. یگان تبلیغات را مستقر کرد، از ترومپتها سان دید و سربازها را به خط نشاند برای مقابله با صدای آنسوی دیوار. تا جایی که مردم اطراف دیوار دیگر نمیدانستند به کجا پناه ببرند. صدای بلندگوها کم نبود، حالا در مقابله با این نبرد تبلیغاتی، از این طرف یکسری بوق و شیپور هم علم شد. باور کنید یا نکنید این جنگ تبلیغاتی 11سال مدام ادامه داشت و کارخانههای بلندگوسازی بازار خوبی برای خود پیدا کردند. آنقدر که هر کدام دنبال محصولات جدید بودند تا داد و هوار بیشتری بسازند و صدای آنسوی دیوار را خفه کنند. چون ماجرا از تبلیغ گذشته بود و در اوج صدا دیگر نوعی بیصدایی به گوش میرسید؛ نوعی پوچی. اینکه درنهایت قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ جریان آنقدر لوث شد که دو دولت اصلا بعد از یک دهه به این نتیجه رسیدند برای آرامش همدیگر هم شده، بیخیال داد و هوار شوند! چون این وسط چیزی که شدت میگرفت تعلق مردم به بیصدایی بود نه علاقه مفرطشان به هر کدام از صداها. از یکسو اخبار و شایعات مربوط به هر کدام از بلندگوهای دو طرف هم برای مردم بیشتر جذاب شده بود تا فحوای آن چه از درونشان بیرون میآمد. به همین جهت حمله مستقیم جریانهای سیاسی، فحاشی، دشنام، توهین و افترا چنانچه این روزها در جناحهای مختلف شاهد آن هستیم، در بخشی از تاریخ تجربه شده است. مردم به هیچکدامشان توجهی نمیکنند. بالش را روی سرشان میگذارند، زیر پتو میروند و مثل مردم دوسوی دیوار فقط میگویند: «تو رو خدا بسه!»