گودرز | جواد قضایی| ما یک گودرز داشتیم که تمامی مشکلات زدوخورد محله را حل میکرد و از آنجا که هیچ دعوایی را رد نمیکرد، همیشه خدا درحال مشتومالشدن زیر دست و پای دیگران بود. طوری شده بود که بچهها با هم دعوای الکی راه میانداختند تا گودرز بپرد وسط و بعد همگی با هم او را بزنند. تمام لذت زدن گودرز به آخرش بود، بهخصوص در کوچههای خاکی که بعد از اینکه روی سرش میریختیم مثل بشکه لگدش میکردیم تا توی خاکها قل بخورد. بلند که میشد گردوخاکش را میتکاند و رو به یکی از آنهایی که تا همین چند دقیقه با او گلاویز بود، میگفت: «دیدین چی کارش کردم؟» بعد ما همگی میزدیم زیر خنده و میگفتیم: «گنده لات مایی داداش!» بیشتر زدوخوردهایی که گودرز در آنها شرکت داشت، با همین خنده آخر به مجلس گل و بلبل تبدیل میشد و طرفین دعوا روی همدیگر را میبوسیدند. این قضیه آنقدر بیخ پیدا کرد که چند تا هم مشتری از محلههای همسایه پیدا شد، یک پولی به گودرز میدادند تا بیاید و توی دعواهای آنها هم شرکت کند. برای آخر دعواها هم آپشن گذاشته بود، کمترین قیمت برای شرکت در دعوا به مدت 10 دقیقه و فرار از محل بود. بیشترین قیمت هم مربوط میشد به زمانی که آخر دعوا پا میشد، گردوخاکش را میتکاند و جمله معروف (دیدین چی کارش کردم) را میگفت. گودرز کتکخور آنقدر کتک خورد و از رو نرفت که با همین پولها یک روز جلوپلاسش را جمع کرد و به دیار فرنگ مهاجرت کرد.