شماره ۱۵۵۵ | ۱۳۹۷ سه شنبه ۶ آذر
صفحه را ببند
لپت رو بکشم برتولوچی

حسام حیدری طنزنویس

مهمترین خبر سینمایی این هفته خبر درگذشت جناب برناردو برتولوچی بود که بشدت فضای مجازی و اینستاگرام را تحت ‌تأثیر خود قرار داد. باکلاس‌بودن فامیلی مرحوم تازه گذشته و این‌که گویا کارگردان معروفی هم بوده است، باعث شده که کاربران برای قراردادن عکس این کارگردان فقید و نوشتن کپشن‌های همدردی برای نمایش میزان باسوادی و علاقه خود به سینما با یکدیگر به رقابت بپردازند. در همین رابطه کاربری که در صفحه پروفایل خود نوشته: «پرنسس باباش. نفس مامانش. فدای حامد همایون جیگرم می‌شم. توهین = بلاک» با ابراز ناراحتی به خاطر از دست‌دادن این کارگردان نوشته است: «حالا با فیلم‌های کی تا صبح گریه کنم؟ چرا رفتی برناردو؟» و 10، 12 ‌تا استیکر گریه و زاری و قلب تیر خورده گذاشته است. کاربر دیگری با اسم «ثنا موش موشی» هم با استوری‌کردن عکس جناب برتولوچی نوشته: «خداحافظ استاد. لپ‌های کشیدنی‌ات حسرت دست‌هایم شد؛ تا ابد.» همچنین بنا بر آمار منتشرشده میزان مراجعه به ویکی‌پدیای مرحوم برتولوچی در دو روز اخیر بشدت رو به افزایش گذاشته است.
از دیگر اخبار این‌که فروش فیلم سینمایی و اثر فاخر «واااای آمپول» به مرز پانصد ‌میلیون تومان رسید تا مشت دیگری باشد بر دهان طنزنویسان مزدوری که با اسم این فیلم شوخی می‌کنند. این در حالی است که فیلم «گام‌های شیدایی» بعد از یک ماه فروش به عدد 3‌میلیون تومان در گیشه رسیده است. به نظر می‌رسد که اگر کارگردان رفقای خودش را جمع می‌کرد و می‌گفت: «امشب بیایید خونه ما یه فیلم جدید ساختم با هم ببینیم» و بلیت‌فروشی می‌کرد، میزان فروش فیلم از این عدد بیشتر می‌شد. البته چون تجربه ثابت کرده که ما از هر فیلمی صحبت می‌کنیم، هفته بعد حسابی می‌فروشد، منتظر باشید تا اخبار خوبی از این فیلم در هفته آینده بشنوید.
قاچاق فیلم «همه می‌دانند» که هنوز در ایران اکران نشده، بار دیگر قدرت، ذکاوت و توانایی سارقان فرهنگی را به اثبات رساند و نشان داد که سارقان ما به خوبی صرف‌کردن فعل «خواستن» را بلدند و «نمی‌شود» و «نمی‌توانیم» در کارشان نیست و کلا اگر تصمیم بگیرند کاری را بکنند، هیچ‌کس جلودارشان نیست.
خبر آخر هم این‌که یکی از بازیگران تلویزیون و یک کمی هم سینما در مصاحبه‌ای از متولدشدن فرزندش در کانادا به ‌عنوان هدیه او به بچه‌اش در روز تولدش یاد کرده و گفته: «این هیچ ربطی به این‌که من ایران رو دوست نداشته باشم نداره» این هدیه ارزشمند در حالی به بچه یک‌روزه داده شده که بابای ما تا 10 روز بعد از تولدمان اصلا متوجه اضافه‌شدن یک فرزند جدید نمی‌شد و نهایت واکنشش به تولد ما این بود که می‌گفت:   «ببرش تو اون اتاق بخوابون، شب ونگ نزنه ما رو زا به راه کنه.»


تعداد بازدید :  377