شهاب نبوی طنزنویس
در هفتهای که گذشت، طی نقشهای از پیش تعیینشده توی یک اتاق پر از فکر در صداوسیما به این نتیجه رسیدند که حسابی حال مسعود فراستی را بگیرند. طبق اطلاعاتی که از این اتاق به دست آمده، چند نفر از حاضران در اتاق ابتدا پیشنهاد داده بودند که طرف را با پنجه بوکس و کمربند سیاه و کبود کنیم، اما یکی از عقلای حاضر در اتاق دستش را گذاشته زیر چانهاش و پوزخندی زده و گفته: «نه، اینجوری خیلی دردش میاد. بیاید یه کار دیگه کنیم.» که در اینجا مجری برنامه گفته: «روی من حساب نکنید، چون همین چند وقت پیش دندونهامو لمینت کردم و دندونهام به فنا میره.» در اینجا روایت نزدیک به حقیقت این است که مغز متفکر حاضر در اتاق با مشت زده توی سر خودش و گفته: «منظورم این نبود که گازش بگیری، از فن کلام و این قرتیبازیها استفاده کن و ناکاوتش کن.» بعد هم نشستهاند و یادش دادهاند که چطور به روش آن مردی که دیگر نیست، زندگی شخصی طرف را بکشد وسط و مثلا ضایعش کند. بعد از گذشت دقایقی از برنامه هم، مسعود فراستی مثبتترین حرکت تمام دوران زندگیاش را کرد و درحالیکه زیر لب زمزمه میکرد: «همهتون مقوایی هستید.» برنامه را ترک کرد و برای آرام کردن اعصابش رفت خانه و چندتا فیلم از رفیق صمیمیاش اصغر فرهادی را نگاه کرد.
اتفاق مهم دیگر هفته این بود که یک طرح در مجلس تدوین شد، مبنی بر اینکه مسئولان نمیتوانند اقوام درجه یک و دو خودشان را درون نهادهای دولتی استخدام بکنند. گفته میشود بعد از تدوین این طرح، استپ را زدهاند تا قبل از اعلام وصول و تصویب طرح، مطمئن شوند دیگر کسی از بین اقوام درجه یک و دو بیکار نمانده باشد. گفته میشود چند تن از مسئولان هم به بچههایشان گفتهاند: «تو دیگه بچه من نیستی، برو فامیلیت رو عوض کن و بچسب به میز کارت.» از طرفی اقوام درجات پایینتر الان در هیچ جای خودشان نمیگنجند و دارند از خوشحالی بال درمیآورند. یک کارشناس اقتصادی هم این هفته گفته بود که من نمیدانم چرا دلار آمده پایین، اما قیمتها همهاش میرود بالا. در جواب این بزرگوار باید بگویم که ببین اوضاع چی شده که کارشناس اقتصادی میآید و سوالاتش را از ما میپرسد. والا تا جایی که من یادم است همیشه ما این سوالات را از کارشناسان میپرسیدیم. اقتصاد کشور دچار چنان حالتی از سرخوشی و از خود بیخودشدگی شده است که اکثر اساتید این رشته، سر به کوه و بیابان گذاشتهاند و طرفشان که میروی، صد متر را زیر 10 ثانیه میدوند و همزمان که ازت دور میشوند، میگویند: «نه، تحلیلهای من دیگه نمیکشه. تورو خدا ولم کنید.» یک نماینده مجلس هم در این هفته گفته بود: «من به خاطر اظهارات اخیر دکتر ظریف طرح استیضاح را امضا نکردم. بلکه دلیلم این بوده که ایشان سفیر ایران در هند را معرفی نمیکنند.» ظاهرا بعد از این اظهار نظر، نخستوزیر هند با ایشان تماس گرفته و گفته: «داداش، نکنه اینکه توی سفارته الکی میگه من سفیرم؟» که این نماینده مجلس قاطی میکند و میگوید: «اصلا دلم خواسته. دوست داشتم امضا کنم. به کسی هم ربطی نداره...»