رسول بهروش روزنامهنگار
جوانک سبکمغزی که با آتشزدن مردم در پارکها و بوستانها تفریح میکرد، هفته گذشته بازداشت شد و البته هیچکس تعجب نکرد وقتی خبر دادند او «سابقهدار» بوده است. بهطورکلی بسیاری از جرایم در ایران توسط کسانی انجام میشود که سابقه قبلی بازداشت یا تحمل حبس داشتهاند. ماه گذشته یک موبایلقاپ 17ساله درحوالی چهارراه پارکوی در حالی به دام افتاد که تنها یک هفته قبل از زندان آزاد شده بود. سال گذشته خبر سیویکمین دستگیری یک جیببر در مترو منتشر شد و البته در شرح بازداشت اغلب مرتکبان به جنایات هولناکی از قبیل قتل و تجاوز و آدمربایی، به این نکته اشاره میشود که مجرم سابقه «دهها» جرم و پرونده دیگر را هم داشته است. آماری که حدود 10سال پیش ارایه شد، حاکی از آن است که بیش از 60درصد مجرمان ایرانی سابقهدار هستند و دوسال پیش هم اعلام شد بیش از 90درصد اراذل و اوباش بازداشتشده در طرحهای ضربتی، سابقه دستگیری در طرحهای مشابه را داشتهاند. آیا همه اینها به معنای ضرورت نیاز به بازنگری در سیستم بازپروری مجرمان در ایران نیست؟ ظاهرا فلسفه درنظرگرفتن جرایمی همچون حبس برای بزهکاران، این بوده که آنها ضمن تحمل تنبیه به خاطر خبطی که انجام دادهاند، مورد آموزش قرار بگیرند و بازگشتی متفاوت به جامعه داشته باشند؛ اما آیا این مورد دوم محقق شده است؟ آیا حتی درصد اندکی از برنامهها برای تأدیب زندانیان در ندامتگاهها و اندرزگاهها تحقق یافته است؟ بعید به نظر میرسد اینطور باشد.
کماکان مهمترین مشکل در این میان مربوط به مسائل ریشهای است. شاید باورکردنی نباشد، اما هزینه سالانه نگهداری زندانیان در ایران نصف بودجه آموزش و پرورش و البته چهاربرابر بیشتر از بودجه وزارت ورزش است. این یعنی عدم توجه کافی به مقوله تربیت و راهنمایی اطفال و نوجوانان، تاوانی سخت و زیانبار به دنبال خواهد داشت. هزینههای «عمرانی» که امروز دریغ میشود، فردا باید به شکل «جبرانی» انجام بگیرد که البته فایده چندانی هم ندارد. هریک ریال را که در آموزش فرزندانمان به اصطلاح صرفهجویی کردیم، فردا باید خرج پشت میله نگهداشتن آنها بکنیم؛ فرآیندی که حالا به وضوح مشخص میشود سودبخشی اساسی و طولانیمدت هم ندارد. از یکسو مردم از نظر عرفی پذیرای فرد سابقهدار نیستند و سخت به او اعتماد میکنند، از سوی دیگر مراکز رسمی با شرطکردن مدرک عدم سوءپیشینه برای امور استخدامی و سایر امتیازات اجتماعی عملا این دسته از شهروندان را به انزوا میرانند. در این شرایط کسی که یکبار حبس را تجربه میکند، قبح اجتماعی این اتفاق برایش از بین میرود و خودش را هم در مسیر بیبازگشت میبیند، مستعدترین فرد برای تکرار تخلف است؛ مخصوصا اگر پای مشکلات اقتصادی هم درمیان باشد.
درشرایط وخیم فعلی شاید تنها راه چاره، تمرکز جدی روی بازپروری فرهنگی و البته مهارتآموزی به زندانیان باشد تا آنها پس از رهایی از بند بتوانند از راهی غیر از خلافکردن امرارمعاش کنند. البته شاید این توقع در شرایط کنونی بسیار گزاف به نظر برسد، مخصوصا وقتی با مشکلات درهم تنیده مواجه هستیم که یکی از اساسیترین آن کمبود بودجه برای قوهقضائیه است به طوریکه یکپنجم زندانیانش برای خوابیدن حتی تخت هم در اختیار ندارند؛ اما باز یادمان باشد هریک ریالی که در این مرحله خرج سالمسازی مجرمان نشود، فردا در بازگشت به زندان زیر پایشان تبدیل به فرش قرمز خواهد شد؛ فردا که همه کژراههها و بیراههها را زیر پا گذاشتند و احیاکردنشان سختتر شد.