آمدن حناچي بهعنوان شهردار جديد، همراه با دو اتفاق و رفتار وي بود كه برخي واكنشهاي مثبت و منفي را ايجاد كرد. وي يك روز را با مترو به محل كار رفت و روز ديگر كه سهشنبههاي بدون خودرو بود را از منزل با دوچرخه به شهرداري رفت و برگشت. برخي از افراد در شبكههاي اجتماعي از اين كار استقبال كردند و آن را نويدبخش سياست جديدي در اداره شهر دانستند. در مقابل نيز تعدادي از افراد آن را نپسنديدند و بهطور مشخص كرباسچي شهردار اسبق تهران متذكر شد كه به جاي اين كارها بهتر است زودتر با خودرو به محل كار بيايد و كوشش كند كه واگنهاي باقیمانده مترو در گمرك را ترخيص كند كه اين كار نفع بيشتري براي كاهش آلودگي هوا دارد. به نظر ميرسد كه قضيه را به گونه ديگري نيز ميتوان ديد. نخستين و مهمترين مشكل مديريت در جامعه ايران، بياعتمادي عمومي و فاصلهاي است كه مردم میان خود با مديران احساس ميكنند. بنابراين حل اين مسأله اهميتي كمتر از حل مشكل واگنهاي قطارهاي مترو ندارد. از اين نظر همراهي نمادين با مردم به خودي خود واجد اهميت است. اينكه مردم ببينند در يك ساعت شلوغ مترو، شهردار يا يك مقام دولتي نيز از آن استفاده ميكند به خودي خود جذاب است. البته انتشار عكسهاي آن نيز ايرادي ندارد، هرچند بهتر است اين كار به وسيله خود مردم انجام شود. چون در هر حال اطلاع مردم از اين رفتار مهم است. ولي مسأله اين است كه مديريت شهري متفاوت از رفتوآمد با مترو يا دوچرخه است. اگر اين كارها هرازگاهي و در مناسبتها و به صورت نمادين انجام شود مشكلي نيست، خوب هم هست. ولي از طرف ديگر تداوم آنها عارضههاي زيادي دارد. ارزش زمان براي مديران و شهرداران با وقت يك كارمند عادي فرق دارد. اگر يك شهردار نيمساعت زودتر به سر كار برسد يا داخل خودرو خود گزارشها و نامهها را مطالعه و رسيدگي كند و به فهم خود از مسائل شهر بيفزايد يا كارهاي اداري را زودتر و دقيقتر انجام دهد، يا به قول كرباسچي بتواند با پشتكار خود واگنها را زودتر ترخيص و درخطوط مترو مشغول به كار كند، خدمت بسيار بزرگي را به مردم و شهر انجام داده است. بازسازي اعتماد مردم خيلي خوب است، ولي در نهايت بايد به افزايش كارآيي منجر شود و مردم در عمل شاهد بهبود امور شهر ازجمله رفت و آمد و حملونقل شوند. اگر بتوان فاصله آمد و شد قطارها را مثلا از 10دقيقه به 5 دقيقه رساند، يك تحول كيفي در ترافيك شهر ايجاد خواهد شد. اگر رسيدگي به اقداماتي كه شهردار بايد تصميمگيرنده نهايي آنها باشد را يك روز و يك هفته جلو انداخت، در نهايت بهره زيادي براي شهر و مردم است. اگر بتوان يك دستورالعمل و بخشنامهاي را زودتر تصويب و ابلاغ كرد، خيلي كارآتر از رفتن با دوچرخه است. اگر با دو مدیر زیر دست صحبت و راهنمایی کرد و حساب پس گرفت، طبعا بهتر از رفتن با دوچرخه است. بنابراين ميتوان گفت كه رفتار شهردار در رفت و آمد با مترو و دوچرخه اگر نمادين باشد و نشانهاي از سياست و جهتگيري سیاست جدید در حملونقل شهرداري خوب است، ولي اگر قرار باشد به يك رويه تبديل شود، طبيعي است كه شهردار براي انجام اين كار چارهاي ندارد جز آنكه از وقتهاي ديگرش كم كند و اين به ضرر مديريت شهري و انجام كارهاي آن است.