شماره ۱۵۶۹ | ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۲ آذر
صفحه را ببند
از هرات تا انتهای کهریزک

شهروند| صبح جمعه‌ است و از شلوغی و رفت‌وآمد سریع مسافران مترو خبری نیست، البته تعداد ‏دستفروش‌ها هم کم است و ایستگاه‌های مترو جمعه‌ را در سکوتی خوشایند پشت‌سر می‌گذارند. وقتی دَر ‏متروها باز می‌شود از همهمه و هجوم مسافران خبری نیست و مسافران هرازگاهی هم در عالم خود سیر ‏می‌کنند و از سکوت داخل مترو لذت می‌برند؛ اتفاقی که تنها نصیب مسافران روزهای تعطیل می‌شود، البته ‏قاسم با صدای زیرش این سکوت را برای دقایقی به هم می‌زند و از‌ بی‌حوصلگی مسافران متوجه می‌شود که ‏آب‌نبات‌هایش خریداری ندارند. قدوقوارش به پسربچه‌های 7-6ساله می‌خورد، اما خودش می‌گوید 11سال دارد ‏و کلاس پنجم است. دو برادر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر از خود دارد و همگی مدرسه می‌روند و ‏تنها روزهای پنجشنبه و جمعه سر کار می‌روند تا کمک‌خرج پدر باشند. از پدرش که می‌پرسی، غرور خاصی را ‏می‌توان در چشمانش دید و با لبخندی به پهنای صورتش می‌گوید:  «پدرم بنا است. کارش را خوب بلد است و ‏هر کسی کار بنایی دارد نخستین کسی که به ذهنش می‌رسد پدر من است. خیلی خوب است پدر آدم حرفه‌ای ‏را بلد باشد چون می‌تواند به دوستانش پُزش را بدهد. بعضی وقت‌ها با پدرم سر کار می‌روم، البته روزهایی که ‏مدرسه نداشته باشم چون پدرم تأکید می‌کند نخستین و آخرین کار ما درس خواندن است و در این مورد خیلی ‏سختگیر است.» قاسم و خواهر و برادرهایش این نصیحت پدر را به گوش دارند که تنها با درس خواندن، ‏می‌توانید برای خودتان کسی شوید. زیپ کاپشن کوتاهش را از سر شیطنت بالا و پایین می‌کشد.«این کاپشنم ‏را مادرم برایم خرید. خودم قهوه‌ای انتخاب کردم تا دیرتر کثیف شود و مادرم مجبور نشود زودبه‌زود بشوید. ‏برادرهایم هم سرمه‌ای‌اش را انتخاب کردند. گرم است و نمی‌گذارد سرما بخوریم.» قاسم به رسم پدر و ‏پدربزرگ‌هایش کار بیرون از خانه را برازنده زنان و دختران نمی‌داند و وقتی در مورد خواهر و مادرش می‌پرسی ‏می‌گوید:  «خواهرم مدرسه می‌رود و در خانه به مادرم کمک می‌کند و مادرم هم در خانه است. مگر زن‌ها باید ‏کار کنند؟» این سوال را با تعجب می‌پرسد و ادامه می‌دهد:  «کار زنان در خانه است و بیرون از خانه کار کردن ‏و پول درآوردن وظیفه مردان است.» قاسم و برادرهایش همه درآمدشان را به پدر می‌دهند اگرچه پدرشان ‏گفته درآمدشان برای خودشان است.«پدرم می‌گوید هر درآمدی که دارید برای خودتان است، اما ما همه ‏پول‌مان را می‌دهیم به پدرم چون بنا است و بعضی از روزها کار ندارد.» قاسم خاطره‌ای از هرات ندارد چون ‏زمانی که زاروزندگی‌ را جمع کردند تا راهی تهران شوند تنها سه‌سال داشت، اما برادرهایش چیزهایی از هرات ‏برایش تعریف می‌کنند و خاطراتی که قاسم به یاد ندارد را از کودکی‌اش می‌گویند.«من سه‌سال بیشتر ‏نداشتم که پدرم تصمیم گرفت بیاید تهران. مادرم راضی نبود چون تمام خانواده‌اش افغانستان هستند و می‌دانست ‏اگر بیاید تهران دیگر آنها را نخواهد دید، اما چون پدرم تصمیم گرفته بود او هم حرفی نزد و این شد که آمدیم ‏تهران. من از آن روزها چیزی به یاد ندارم و همه خاطراتم به تهران برمی‌گردد.» عموی قاسم از آن دست ‏افغانستانی‌هایی است که خیلی زود برای پیدا کردن کار آمد تهران و همین‌جا ماند و دوستان و آشنایان را ‏ترغیب می‌کرد برای کار بیایند ایران. «پدرم در افغانستان کارگری می‌کرده و درآمد خوبی نداشته و عمویم از ‏پدرم خواسته تا بیاییم تهران. پدرم می‌گوید: «سال‌های اول که آمده بودیم کاروکاسبی خوب بود و از آمدن‌مان ‏راضی بودیم، اما حالا کمی وضع فرق کرده و کاری هم نمی‌شود کرد.» بیشتر دوستان و فامیل قاسم در ‏کهریزک زندگی می‌کنند وآنها هم آن‌جا هستند تا در کنار فامیل باشند. وقتی از  او می‌پرسی کجای کهریزک ‏می‌گوید:  «ته ته کهریزک. خیلی دور است از آن‌جا سوار مترو می‌شوم و می‌‌آیم سرکار، البته تنها نمی‌آیم با ‏برادرهایم می‌آیم. الان آنها در ایستگاه پانزده خرداد هستند و یکی دیگرشان در ایستگاه دروازه دولت. هر سه ‏ما آب‌نبات می‌فروشیم. البته قبلا آدامس و دستمال‌ کاغذی هم فروخته‌ایم. می‌رویم بازار و هر سه‌ یک جنس ‏می‌خریم و می‌آوریم می‌فروشیم و باز می‌رویم بازار و جنس دیگری می‌آوریم. هر چیزی که خوب فروش برود، ‏می‌آوریم.» قاسم وقتی در مورد کاروکاسبی خود و برادرهایش حرف می‌زند با انگشتان کوچکش بازی ‏می‌کند.«قرار نیست همیشه در مترو جنس بفروشیم. من می‌خواهم پلیس شوم و آدم‌های خلافکار را بگیرم. ‏پلیس باهوش و زرنگ مثل همان‌ها که در فیلم‌ها می‌بینیم. پلیس‌هایی که همه از آنها می‌ترسند. برادر بزرگم ‏خیلی خوب فوتبال بازی می‌کند و می‌خواهد در آینده فوتبالیست شود  و با فوتبالیست‌های معروف بازی کند. ‏یکی از برادرهایم هم دوست دارد آتش‌نشان شود و جان بچه‌ها و مادرهایی که در آتش گیرافتاده‌اند را نجات ‏بدهد. او خیلی نترس است و می‌تواند آتش‌نشان خوبی شود.»


تعداد بازدید :  503