سریال کیلِر | جابر حسینزاده| در کنار مقبره خواجه نظام الملک در اصفهان که به دلایلی نامعلوم به آن دارالبطیخ هم میگویند، یک بنده خدایی هم دفن شده به اسم سلطان سنجر. یکی از ظرافتهای روحیِ سلطان سنجر سلجوقی این بود که محبت بیدریغی را نثار بعضی از غلامانش میکرد و مدتی بعد قاطی میکرد و میزد طرف را میکشت. این شیبِ تند از مرحله یک به مرحله صفر، سلطان سنجر را بدل به کیسی مناسب برای مطالعات روانکاوی کرده بود، اما متاسفانه علم پزشکی آن زمان فقط به مرحله تشخیص بلغم و صفرا و سودا رسیده بود. یکی از پیچیدهترین پروندههای این قاتل سریالی، کشتن غلامی به نام سنقر بود. صدای جغدی شوم روی دیوار قصر به گوش میرسید. نسیم شبانگاهیِ مرموزی پردههای یک جایی را تکان میداد و سایههایی ترسناک روی دیوار میساخت. سلطان تمام امرا و فرماندهان ارتش را توی اتاقی جمع کرد و بعد سنقر را صدا زد بیاید داخل و به محض آنکه بینوا پایش را گذاشت توی اتاق، سلطان مثل پلنگ پرید و با دشنه پارهپارهاش کرد. بعدها تمام فرماندهان یکصدا شهادت دادند که سنجر، وابسته به دشمن بوده و قصد ترور پادشاه را داشته که با هوشیاریِ ایشان طرح ترور ناکام مانده است. یاقوتالدرشت، مورخ نامدارِ مینیمالیست، در فصلی اختصاصی از کتاب مشهورش «سلاطینِ شگفتانگیز» نحوه مرگ سلطان سنجر را این طور روایت کرده: «سنجر قلبش گرفت و خم شد و بمرد.» پس از استقبال مردم از مقبره پادشاه، شعبهای از قبر ایشان در کشور ترکمنستان هم افتتاح شد و تصویر سلطان اخیرا طی بازیهای پلیاف، با حذف و کور کردن حریف، موفق به راهیابی به روی اسکناسهای پنج مناتی ترکمنستان شده است.