شماره ۱۵۸۸ | ۱۳۹۷ شنبه ۱۵ دي
صفحه را ببند
داوطلبان برتر گلستاني از يك عمر خدمت به مردم مي‌گويند
لذت بي‌پايان همیاری

گرد و غبار تمام شوره‌زار را برداشته و سوز سرما انگار از ميان ذرات به‌هم پيوسته ديواره فلزي كانكس مي‌گذرد تا لرزه بر تن نحيف دانش‌آموز روستايي بيندازد. پسرك با دست‌هاي يخ زده و لرزانش به زحمت نوك مداد را روي كاغذ مي‌لغزاند اما مگر سرما امان نوشتن مي‌دهد. به نظر مي‌رسد اميدي براي بهبود اوضاع دانش‌آموزان روستايي نيست اما هميشه امدادگري با لباس سرخ و سفيد از راه مي‌رسد تا پاياني براي اندوهشان باشد. مثل ديگر داوطلبان كه تلاش مي‌كنند مرهم زخم بيماران نيازمند، مادران و پدران دردمندي باشند كه زندگي روي خوش به آنها نشان نداده است. داوطلبان هلال‌احمر استان گلستان اما دلسوزاني هستند كه فداكارانه از خود مي‌گذرند تاآن كانكس فلزي، مدرسه‌اي براي دانش‌آموزان مرزنشين شود و زخم بيماران نيازمند روستايي التيام پيدا كند. در اين گزارش سراغ جمعي از داوطلبان فعال هلال‌احمر استان گلستان رفته‌ايم و خاطرات‌شان را از خدمات هلال به مردم روستاهاي محروم اين استان شنيديم.

خداحافظي با مدرسه فلزي

آنا محمد آق پور سابقه عضویت: 12 سال

هر جا كه حرف از كمك به نيازمندي باشد، خير محبوب گلستاني‌ها هم حضور داد. داوطلب دلسوز هلال‌احمري كه در ميان همه فعاليت‌هاي خيريه‌اش براي كمك به طبقات محروم و نيازمند، توجه به تحصيل دانش‌آموزان كم‌بضاعت يك اولويت است. مي‌گويد وقتي دانش‌آموزي از يك روستاي محروم مدارج تحصيلي را طي مي‌كند و مي‌شود افتخار اهالي روستا انگار او به همه آرزوهايش رسيده است. آنا محمدآق‌پور يكي از همان خيّران استان گلستان است كه ساخت 3 مدرسه را در ورزقان پس از آن زلزله مهيب برعهده گرفت. او هزينه ساخت يك مدرسه را در ورزقان عهده‌دار شد و 2 خير ديگر اين استان نيز 2 مدرسه ديگر براي بچه‌هاي زلزله‌زده ساختند. آق‌پور اما از ساخت مدرسه‌اي ديگر در روستاي گرچ تپه در مناطق مرزي گنبد مي‌گويد: «‌براي توزيع اقلام مواد غذايي و بسته‌هاي آذوقه به روستاي گرج تپه رفته بوديم. سراغ مدرسه روستا را گرفتم اما جاي مدرسه با آن كلاس‌ها و ميز و نيمكت‌هايش، يك كانكس كوچك با ديواره‌هاي فلزي بود. ديوارهايي كه گرماي تابستان و سرماي استخوان سوز زمستان روستا را براي بچه‌هاي كلاس غيرقابل تحمل مي‌كرد. به بچه‌ها قول دادم برايشان مدرسه مي‌سازم. جايي كه مثل همه مدرسه‌ها كلاس درس، ميز و نيمكت و حياطي براي بازي داشته باشد. كار را با كمك هلال‌احمر شروع كرديم و حالا مدرسه هلال 2 در اين روستا شروع به كار كرده و بچه‌ها ديگر مجبور نيستند در آن كانكس دلگير درس بخوانند.»

دست نوازش مادربزرگ روستايي

آرزو صادق قليچي سابقه عضویت: 11 سال

پاي ثابت كاروان‌هاي سلامت استان است. روستاهاي محروم گلستان و نواحي مرزي و دورافتاده اين استان باشد يا ارایه خدمات درماني به مردم محروم استان‌هاي ديگر فرقي ندارد. آرزو صادق قليچي هميشه براي ارایه خدمات مامايي به بانوان روستاهاي محروم آماده است. خودش مي‌گويد: «وقتي همراه با كاروان سلامت وارد يك روستاي محروم مي‌شويم، اولين كار راه‌اندازي چادر ويژه‌اي براي معاينه بانوان و رسيدگي به بيماري‌هاي ويژه زنان و بررسي وضعيت بانوان باردار است. در اين چادرها من مسئوليت آموزش نكات بهداشتي و مراقبت‌هاي ويژه زنان را به آنها دارم و گاهي هم مسئوليت توزيع دارو و معاينه بيماران را هم برعهده مي‌گيرم.» صادق قليچي اما خاطره‌هاي بسياري از كمك‌رساني به مردم محروم استان دارد. خاطره‌هايي كه همكاري با هلال‌احمر را با وجود فعاليتش در ديگر نهادها و سازمان‌هايي كه همراه با آنها نيز خدمات درماني ارایه مي‌كند، متفاوت و دلپذيرتر كرده است: «‌بارها در قالب تيم‌هاي درماني همراه با نهادهاي ديگر به روستاهاي محروم رفته‌ام اما برخورد مردم وقتي خودروهاي هلال‌احمر را مي‌بينند متفاوت است. وقتي خبر مي‌رسد كه هلال‌احمر قرار است به روستاهاي محروم برود ديگر نيازي به فراخوان و... نيست. اين خود مردم هستند كه از ساعت‌ها قبل صف مي‌بندند تا از خدمات درماني هلال استفاده كنند. اين يعني مردم هلال‌احمر را از خودشان مي‌دانند.» ماماي باسابقه هلال‌احمري يكي از آن خاطرات شيرينش را برايمان تعريف مي‌كند: «‌يكي از خدمات ويژه‌ام در روستاهاي محروم استان بررسي وضع بانوان مبتلا به سرطان است. در يكي از همان روستاهاي مرزي زن جواني را معاينه كردم كه مبتلا به سرطان بود. مادر پيري داشت كه با وجود بيماري خودش و نيز كودكان خردسالي كه مسئوليت نگهداري از آنها را هم برعهده گرفته بود، مثل پروانه دور مادرش مي‌چرخيد. متأسفانه شرايط بد مالي و نيز دوري از شهر باعث شده بود زن جوان پي به بيماري‌اش نبرده و‌كاري هم براي درمان آن انجام ندهد. خوشبختانه وقتي در قالب كاروان سلامت به روستاي‌شان رفتيم بيماري هنوز پيشرفت زيادي نكرده بود و زمان مناسبي آن را تشخيص دادم. با پيگيري‌هايي كه انجام داديم زن جوان بهبود پيدا كرد و بار ديگر كه به روستاي‌شان رفتيم، مادرش با وجود اينكه به سختي راه مي‌رفت به زبان محلي‌شان تشكر كرد و دست نوازش روي سرم كشيد. لحظه‌اي كه هيچ‌وقت از ياد نمي‌برم و هر بار باعث مي‌شود بيشتر از قبل براي حضور در كاروان‌هاي سلامت انگيزه پيدا كنم.»

شناسايي بيماران مبتلا به سرطان مري

تقي اميرياني سابقه عضویت: 4 سال

پزشك جوان گلستاني فقط 4 سال است كه داوطلب جمعيت شده اما در همين مدت كوتاه هم پاي ثابت كاروان‌هاي سلامت در مناطق محروم گلستان و ديگر استان‌هاي كم برخوردار كشور بوده است. دكتر تقي اميرياني كه فوق‌تخصص گوارش دارد از ارایه خدمات داوطلبان به روستاهاي محروم مي‌گويد: «‌تا به امروز بيماران نيازمند روستاهاي محروم كلاله، آزادشهر، گنبد و چند روستاي مرزي استان گلستان را معاينه كرده‌ام. در حوزه تخصصي من معاينه بيماران و ارایه خدمات تخصصي نيازمند دستگاه‌ها و لوازم ويژه است كه امكان جابه‌جايي و بردن آنها به روستاها وجود ندارد. بنابراين پس از معاينه بيماران و مواجهه با بيماري‌های گوارشي آنها را به بيمارستان‌ها و مراكز درماني مجهز شهر معرفي مي‌كنيم. متأسفانه موردي كه در استان گلستان و در حوزه بيماري‌هاي گوارشي بسيار فراگير شده، شيوع سرطان مري است. در واقع گلستان رتبه نخست سرطان مري در كشور را دارد و اين بيماري در روستاهاي دورافتاده و محروم استان بيشتر است.» اميرياني توضیح مي‌دهد: «‌شيوع اين نوع از سرطان در گلستان دلايل متعددي دارد كه مهم‌ترين‌شان استفاده نكردن از يخچال در نقاط محروم و روستاهاي دورافتاده است. اگرچه اوضاع از سال‌هاي گذشته بهتر شده اما نبود آب بهداشتي سالم و رعايت نكردن ديگر اصول و نكات بهداشتي كه اثرات گذشته است همچنان استان گلستان را در رتبه نخست سرطان مري در كشور قرار داده است. اين ميان اما خدمات هلال‌احمر به روستاييان تأثير زيادي در بهبود اوضاع داشته است. يكي از مهم‌ترين وظايف ما آموزش به روستاييان است. بسياري از روستاييان نيازمند به دليل مشكلات مالي و آگاه نبودن از بيماري خود توانايي مراجعه به پزشكان را نداشتند اما در همين كاروان‌هاي سلامت استان، پدران و مادران بسياري كه به بيماري سرطان مري مبتلا بودند شناسايي كرده‌ايم و اكنون آنها با پيگيري روند درمان در مراكز درماني استان، به آغوش خانواده‌هاي خود بازگشته‌اند.»

دست‌هاي پرتوان دخترك روستايي
خير محبوب گلستاني براي كمك به بيماران نيازمند استان هم دغدغه‌هاي بسياري دارد. از ساخت 5 خانه بهداشت در روستاهاي محرومي چون يوسف‌آباد، شهرك كارگران و... تا تجهيز مركز توانبخشي و فيزيوتراپي شهرستان گنبد كه دعاي خير بسياري بيماران و توانخواهان اين شهرستان و روستاهاي مناطق دورافتاده مرزي اين استان را در پي داشته است. اما ماجراي تجهيز اين مركز فيزيوتراپي قصه‌اي شنيدني دارد. آق‌پور خاطره كودك مرزنشيني را براي‌مان تعريف مي‌كند كه آشنايي با او مقدمات راه‌اندازي مركز فيزيوتراپي گنبد را فراهم كرد: «‌روستا روي يك شوره‌زار بزرگ قرار داد. جايي كه تا چشم كار مي‌كند بيابان است و زمين‌ها هم غير‌قابل كشت. اهالي روستاي دماغ در منطقه صفر مرزي تنها يك راه براي امرار معاش دارند و آن دامداري است. تنها چند رأس دام كه گذران زندگي را براي آنها دشوار كرده است. آن روز براي توزيع مواد غذايي و بسته‌هاي حمايتي به روستاي دماغ رفته بودم. وارد يكي از خانه‌ها كه شدم دختر خردسال زيبارويي كه دست راستش معلوليت داشت توجهم را جلب كرد. دخترك نمي‌توانست با دستش چيزي را بردارد و پدر و مادرش مي‌گفتند اگر فيزيوتراپي نشود معلوليتش تشديد مي‌شود. با هماهنگي هلال‌احمر شرايطي فراهم شد تا هزينه لازم براي جلسات فيزيوتراپي را دريافت كنند اما تصوير آن دخترك براي هميشه در ذهنم باقي ماند. وقتي به خانه برگشتم تصميم گرفتم‌كاري براي اين بچه‌ها انجام دهم. با همكاري هلال‌احمر و ساختماني كه براي راه‌اندازي مركز فيزيوتراپي اختصاص دادند كار تجهيز مركز را شروع كردم. »  آق‌پور مكثي مي‌كند و ادامه مي‌دهد: «روز افتتاح مركز فيزيوتراپي آن دخترك شد اولين بيمار مركز و روزي كه ديدم مي‌تواند با همان دستي كه روزي معلوليت داشت مداد دست بگيرد و بنويسد انگار همه دنيا را به من داده بودند. مي‌گفت كلاس اول است و مشق‌هايش را هم با همان دستي مي‌نويسد كه روزي توانایی انجام هيچ‌كاري نداشت.»

 

 

 


تعداد بازدید :  317