رسول بهروش
این روزها ویدیویی از محمد دادکان دستبهدست میشود که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی محبوبیت زیادی پیدا کرده است. رئیس اسبق فدراسیون فوتبال در این ویدیو که به حضور او در برنامه «فرمول یک» تلویزیون اختصاص دارد، خطاب به مجری جملاتی با این مضمون به زبان میآورد: «اگر میخواهید به شفافیت روزهای اول انقلاب برگردیم، هر مسئولی را که میهمان برنامه کردید، سه سوال از او بپرسید؛ بچههایت در کدام کشور هستند، آیا فرزندانت شهید یا جانباز شدهاند و نهایتا خانهات قبلا کجا بوده و الان کجاست؟» بهزعم محمد دادکان، پاسخهای همین سه سوال روشن میکند که طرف حساب ما کیست و آیا ریگی به کفش دارد یا نه. حالا فرض کنیم یکی مثل محمود احمدینژاد درست روی همین صندلی نشسته و پرسشهای مدنظر دادکان با او در میان گذاشته میشود. میدانیم که دو پسر احمدینژاد و دخترش در ایران اقامت دارند و البته سنوسالشان هم به حضور در جبههها نمیخورده است. از سوی دیگر منزل مسکونی احمدینژاد پیش از ریاستش بر دولت در نارمک بوده و بعد از تحویل دادن قدرت همچنان همانجا زندگی میکند؛ به این ترتیب لابد محمود احمدینژاد باید از نظر دادکان یک مسئول دلسوز، خدوم و درجه یک باشد. خب اگر اینطور است، چرا شخص دادکان در 13سال گذشته بهطور مستمر عزلش از فدراسیون فوتبال در دوره احمدینژاد را یکی از بزرگترین افتخارات زندگیاش قلمداد کرده؟ به این تناقض چطور میتوان پاسخ داد؟
مقصود این مطلب نقد دادکان یا حمله به او نیست، بلکه تلنگری در این باب است که بدانیم خیلی از اوقات برای چیزهایی مثنوی مسسرایم که عمق ندارند، باطن ندارند. در یک تقسیمبندی میتوان عوامگرایی را بر دو قسم دانست؛ یک مدل، شکل صریح و آشکار آن است که مثلا زلف اینترنت آزاد را به زلف بارداری نامشروع دختر 12 ساله گره میزند و خواهان فیلترینگ میشود. تکلیف این مدل از پوپولیسم روشن است و خاطرات و مخاطرات آشنای خاص خودش را دارد. نوع دوم از عوامفریبی اما شامل تحریک سطحیترین بخش از احساسات عامه مردم میشود. در این سیاق، میشود با جوش و خروش فراوان حرفهای به ظاهر زیبا زد و خون مردم را به جوش آورد. این همان مدلی است که فقدان بخاریهای استاندارد در مدارس زاهدان و نقص فنی اتوبوس دانشجوها را به دستمزد مربیان خارجی و هزینههای صرفشده در سینما و موسیقی ربط میدهد و نتایج محیرالعقول میگیرد. خیلی از مردم از این حرفها خوششان میآید و اتفاقا آنها را اصلاحطلبانه و خیرخواهانه به شمار میآورند، اما واقعیت آن است که این مسیر هم به رستگاری منتهی نمیشود.
از قضا محمد دادکان (با همه اخلاقگرایی و پاکدستی تحسینبرانگیزش) یکی از متخصصان همین مدل رفتاری به شمار میآید. از او در این سالها جملات قصار فراوانی به جا مانده که در وهله اول تصدیق و تحسین مردم خشمگین و کلافه از ناهنجاریها را به دنبال میآورد، اما بعدا که به عمق و فلسفهاش فکر میکنی، مایوس میشوی. بهعنوان مثال دادکان دهها بار تکرار کرده «هیچ بازیکن ایرانی بیش از صدمیلیون تومان ارزش ندارد»؛ به این ترتیب آیا برایتونیها احمق هستند که 18میلیون پوند صرف خرید علیرضا جهانبخش کردهاند؟ فوتبال اقتصاد خاص خودش را دارد که اگر درست پیاده شود، بشدت نافع خواهد بود. در یک مثال پیش پا افتاده گادوین منشا 250هزار دلاری پاس گل صعود پرسپولیس به فینال لیگ قهرمانان آسیا را داد و پاداش 400هزار دلاری این تیم را تبدیل به 2میلیون دلار کرد. پس فقط کاهش مخارج علاج کار نیست، بلکه هدفمندسازی هزینهها میتواند فرمولی به مراتب سودمندتر باشد. همین استاد به دفعات تاکید کرده: «فوتبال ایران را باید یکسال تعطیل کرد»، خیلیها هم هورا کشیدهاند، بیآنکه فکر کنند خب تعطیل کردیم، بعدش چه؟ همه مشکلات حل میشود؟ از آقای دادکان فراوان شنیدهایم که «با فوتبال میخواهند سر مردم را گرم کنند تا از قیمت گوشت و مرغ غافل شوند.» هر وقت تعریف و تمجیدهایتان از این همه جسارت تمام شد، به این هم فکر کنید که آیا تعطیلی یا فراموشی فوتبال باعث اصلاح قیمت گوشت و مرغ میشود؟ روزی که برانکو به پرسپولیس آمد، از قول او نوشتند: «برانکو که هیچ، با این سیستم مدیریت در ورزش ایران کاپلو هم نمیتواند کاری برای پرسپولیس انجام بدهد.» اما دیدیم که در همین مکانیزم معیوب هم برانکو خیلی کارها کرد، درست مثل کیروش. پس معلوم میشود از هیچ فرصتی برای اصلاح، ولو در جزییترین امور نباید غافل شد و مثلا خرید خودروی استاندارد را به تعمیر جاده موکول کرد. آمدیم و جاده تا هزار سال تعمیر نشد؛ تکلیف چیست؟
این نطقهای آتشین بیراهکار، روی دیگر و شاید خطرناکتر سکه پوپولیسم هستند. همه ما خسته از خبرهای مربوط به سودجویی و فساد هستیم، اما اگر یک مسئول به کار مردم بیاید، واقعا اشکالی ندارد که منزلش را به مناطق بهتر شهر منتقل کند یا فرزندانش را به فرنگستان بفرستد. وقتی کسی گره کار ملت را باز نمیکند، چه فایده دارد که خودش و همه فکوفامیلش ور دل مردم جنوب شهر باشند و دور هم بد بگذرانند؟