شماره ۱۵۹۰ | ۱۳۹۷ دوشنبه ۱۷ دي
صفحه را ببند
«شب‌های برره» تاریخ سریال‌های طنز را به قبل و بعد از خود تقسیم کرد
آینه چو ن نقش تو بنمود راست

سحاب شکیبا| شب‌های برره را باید ازجمله آخرین سریال‌های تاریخ تلویزیون قلمداد کرد که انگ «خیابان خالی‌کن» بهشان می‌آمد. سریالی که نه‌تنها شب‌های بلند پاییز و زمستان ۸۴ ما را، که طنز تلویزیونی‌مان را تغییر داد و شاید هیچ اثر هنری دیگری پیدا نکنیم که این‌طور صریح، عیان و بی‌رحمانه آینه پیش چشمان همه ما گرفته باشد و اغلب شئون رفتاری و فرهنگی‌مان را به چالشی سخت و نفسگیر کشیده باشد. برای همین نقد علنی و بی‌پرده بود- که مثل بسیاری از آثار هنری اثرگذار- مبهم و ناتمام باقی ماند و با کلی شایعه، به قسمت پایانی نرسید و پخش آن در قسمت نود و دوم متوقف شد و با وجود وعده‌ها ادامه پیدا نکرد.
اهالی برره- نجیبانه- صبح‌ها شال و کلاه می‌کردند و می‌رفتند مزرعه برای کار و لم می‌دادند تا وقت ناهار و انرژی مثبت ساطع می‌کردند برای رشد بوته‌های نخود، بعد هم استراحت پس از این کار طاقت‌فرسا؛ این تصویر چقدر آشناست در اغلب محیط‌های کاری تک‌تک ما. با این‌که مزرعه را وجه دوری گرفته بودند از کارهای روزمره، ولی علافی، بی‌هدفی و باری به هر جهت بودنی که در کل شب‌های برره موج می‌زد، از همین تنبلی زیرپوستی نشأت می‌گرفت که دقیقا آینه تمام‌نمای [بخشی!] از جامعه ایرانی است. بی‌خود و بی‌جهت نیست که وقتی یاد تنبلی و پیچاندن کار در اداره‌ها و سازمان‌ها می‌افتیم، قبل از این‌که آمار مركز پژوهش‌هاي مجلس یادمان بیاید که كار مفيد در ايران را در هر روز، حداکثر ۲ساعت اعلام کرده (یعنی کمتر از ۱۱ساعت در هفته)، قبل از آن‌که سری تکان بدهیم از افسوس و هی ژاپن و کره‌جنوبی و بقیه کشورها را توی سر هم بزنیم، تصویر لم‌دادن مهران مدیری را یادمان می‌آید؛ درحالی‌ که روی مبل یا توی تاکسی لم داده‌ایم و از خودمان نظریه آسیب‌شناسی تنبلی در نسل‌های ایرانی صادر می‌کنیم. از این مثال نقد اجتماعی تا زیرپوستی‌ترین نقدهای سیاسی و جناحی در این سریال بی‌نهایت وجود داشت و حالا کیمیای تاثیرگذاری تلویزیون آن‌قدر دور از ذهن است که کسی به آن روزهای رسانه ملی فکر هم نمی‌کند!
شب‌های برره غیر از این نقدهای جاندار اجتماعی و سیاسی و بحث‌هایی که به راه انداخت، شوخی‌های ملس و زبان‌گیرایی داشت که همه مردم (به معنای عامه آن) را درگیر خود کرد و نتیجه آن، همین اصطلاحات و عبارت‌هایی است که هنوز در بین حرف‌های ما می‌توان پیدایش کرد؛ افعال معکوس، پاچه‌خواری، خٌرزوخان و... شب‌های برره اگرچه ریشه در «پاورچین» داشت، اگرچه رگه‌های نقدش را بعدها در «مرد هزارچهره» هم می‌توان یافت ولی خود به چنان بلوغی رسید که به راحتی بتوان آن را نقطه اوج سریال طنز فارسی دانست. پیمان قاسم‌خانی و مهران مدیری بهترین و شکوفاترین دوران کاری‌شان را در همین نقطه طلایی تجربه کردند و چه تجربه مانا و دوست‌داشتنی‌ای.
راستی... ما هیچ‌وقت فریب ترانه تیتراژ شب‌های برره را نخوردیم که: «خواب خرگوش به خواب یار می‌ماند بله!/ خال آهو به خال یار می‌ماند بله!/ چنگ عقاب به چنگ یار می‌ماند بله!» شب‌های برره به زندگی و فرهنگ ما می‌مانست؛ بله!

 


تعداد بازدید :  337