شماره ۱۵۹۱ | ۱۳۹۷ سه شنبه ۱۸ دي
صفحه را ببند
«بیجه» و «علی باغی» به مرگ محکوم شدند
روزی که هیولا به زمین بازی‌مان زد!

حسام خراسانی|   روزنامه‌نگار|
یک: محوطه‌های اطراف کوره آجرپزی زمین بازی‌مان بود. یادم هست: من، امید، محبوبه و فاطمه هر روز صبح‌مان را میان دودکش‌های استوانه‌ای‌شکل شهر- که آن روزها هنوز حرارت داشتند و گرمایشان قابل لمس بود- طی می‌کردیم. آن‌وقت‌ها  دودکش‌ها یا همان کوره‌ها از هر نقطه‌‌ شهر دیده می‌شد. اطراف دودکش‌ها هم پر بود از محوطه‌های خلوت؛ محوطه‌هایی که سهم ما بچه‌ها شده بود از شهر. هر روز با کارگرهای آجرپزی همراه می‌شدیم، یک نقطه از این محوطه‌ چند 10کیلومتری را انتخاب می‌کردیم و دورش با گچ یک خط سفید می‌کشیدیم؛ از آن پس زمین، زمین بازی ما بود و برای بقیه«محدوده ممنوعه»! گل‌کوچیک، وسطی، هفت‌سنگ و الک‌دولک. ساده بگویم: بچگی می‌کردیم تا این‌که آن روز تلخ و دهشتناک رسید. لابد می‌پرسید از کدام روز حرف می‌زنم؟ از دهم شهریورماه ‌سال 1383. همان روزی که یک خبر تلخ در شهر پخش شد: 3 دانش‌آموز ناپدید شده‌اند.
دو: خبر تلخ و دهشتناک، هیولا به زمین بازی‌مان زده بود. بگذارید واقعیت را  از زبان مامور وقت کلانتری 174 قیامدشت روایت کنم: «در یکی از روزها در جاده خاوران برای بررسی نقاط کور و جرم‌خیزگشت می‌زدم که ناگهان در اطراف نهر مکانیزه، پسر‌بچه‌ای عریان روی زمین افتاده بود. ابتدا گمان کردم برای شنا به نهر آب آمده، اما کمی ‌که دقت کردم، متوجه شدم پسر‌بچه بی‌رمق روی زمین افتاده و تکان نمی‌خورد. از خودرو پیاده شدم و به سمت او رفتم. دهانش پر از لجن و سرش شکسته و خون از گیجگاهش جاری بود. به رئیس کلانتری زنگ زدم و کودک را به بیمارستان نیروی هوایی رساندم. صبح فردا که به کلانتری رفتم، چند خانواده را مقابل در دیدم. از افسر نگهبان پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ او که دستپاچه شده بود، گفت سه پسربچه از اهالی یک کوچه به‌ طرز مرموزی گم شده‌اند.» چه اتفاقی افتاده بود؟ روایت هم‌بازی‌ها هم خبر از یک جنایت می‌داد. چهار‌نفر از بچه‌ها وقتی درحال بازی بودند، دو مرد جوان، به بهانه نشان‌‌دادن کبوتر و خرگوش به بچه‌ها آنها را سمت چند کوره آجر‌پزی غیرفعال بردند.
سه: اسم آن دوجوان، علي باغي و  محمد بسیجه معروف به بیجه بود. آنها به زمین بازی بچه‌ها زده بودند. مفقودشدن بچه‌ها در پاکدشت و شهرهای اطراف قرچک و قیامدشت و ورامین دهان به دهان می‌چرخید. البته پیش از این‌هم گم‌شدن چندین بچه و پیداشدن جسد متلاشی‌شده به معمایی در شهر تبدیل شده بود. از این ماجرا تا دستگیری دوجوان مدت زیادی طول نکشید. پرونده جنجالي و دردناک قتل‌هاي سريالي کودکان در پاکدشت از ‌سال 81 گشوده شد و در ‌سال 83 با دستگيري محمد بيجه کارگر کوره‌‌پزخانه عاج و همدستش علي باغي پايان يافت. بيجه درجلسه دادگاه اعتراف کرد؛ «پسرها را که در اطراف کوره‌پزخانه محل کارم بودند، شناسايي مي‌کردم، ابتدا آنها را در مکان خلوتي مورد آزار قرار مي‌دادم و بعد با ضربات چاقو به قتل مي‌رساندم و دفن مي‌کردم. علاوه بر 22 کودک، يک زن خياباني و يک مرد را هم به قتل رساندم و در 6 مورد تجاوز به کودکان هم دست داشتم.» بيجه در طول 2 جلسه محاکمه‌اش به شرح تک‌تک جناياتش پرداخت. داستان او که خودش هم قربانی کودک‌آزاری شده بود، با اعدام به پایان رسید، اما داستان زمین بازی بچه‌ها هنوز ادامه دارد. هنوز هم باید هرچند وقت یک‌بار خبر قربانی‌شدن  ستایش‌ها و کیاناها و آتناها را بخوانیم.


تعداد بازدید :  191