سیاوش باقی| درباره هنر ژاپنیها و تخصصی که برای مقابله با زلزله پیدا کردهاند زیاد گفته و نوشته شده است. از هر ایرانی بپرسید، روایاتی درباره پلها و ابنیه ژاپنی که در مقابل زلزلههای بزرگ مقاوم شدهاند، میداند و فارغ از راست یا اغراقآمیز بودن ماجرا، همه از پیشرفت ژاپنیها در این زمینه مطلعند. انگیزه ژاپنیها برای چنین تحقیقات و پیشرفتی هم روشن است. ژاپن کشور زلزلهخیزی است و مردمش از لرزش مداوم زمین ذلهاند، اما همین دایمیبودن و تکرار مصایب باعث شده نیاز به مقاومسازی و تجهیز را احساس کنند و حالا در علم زلزلهشناسی و پایدارسازی ساختمان در دنیا مثالزدنی باشند.
این شرایط را با کشور خودمان اگر مقایسه کنید در نظر اول کمی سرخورده خواهید شد. ایرانیها با وجود آسیبپذیربودن و قرار گرفتن روی گسلهای بزرگ و زلزلهخیز کار چندانی برای پیشگیری نکردهاند و همچنان چشم به راه زلزلههای قطعی آینده هستند تا کشتهها را بشمرند. این را از آخرین زلزلههای رخداده بهراحتی میتوان متوجه شد. زلزله کرمانشاه بهسادگی نشان داد که ساختمانهای ما برای وقوع چنین حوادثی آماده و مقاوم نیست و جان انسان ارزش چندانی ندارد. حتی در مدیریت بحران پس از زلزلهها هنوز مثل مبتدیها عمل میکنیم؛ بدون اینکه مشخص باشد هماهنگکننده اصلی کدام ارگان است و وظیفه هر کسی چیست و چه کسی باید اطلاعرسانی کند؛ انتقادی که سازمانهای حرفهای و کاربلدی مثل هلالاحمر همیشه مطرح کردهاند، اما در زمان معرکه نتوانستهاند بر بینظمی دیگران غلبه کنند. مثل تمام اتفاقات مشابه؛ مشابه آنچه در زلزلههای قبلی دیدیم یا در پلاسکو شاهد بودیم. اینها همه نشان میدهد مسأله در توان علمی یا شرایط اقتصادی کشور نیست که کار مناسب و برنامهریزیشدهای برای مسلح کردن ساختمانها انجام نشده است، چون سازماندهی در زمان بحران که نه به تکنولوژی بالایی نیاز دارد، نه به بودجه کلان، اما وقتی از مدیریت و هماهنگی مناسب بیبهرهایم، معلوم است که برای ساختوساز صحیح شهر که کاری پرهزینهتر و زمانبرتر است هم نمیتوانیم چارهای بیندیشیم. همانطور که سالهاست از ضربهپذیربودن تهران در مقابل زلزله بزرگ و حتمی آینده صحبت میشود، اما کسی نهادهای مسئول را هماهنگ نکرده و اتفاق مثبت و راهگشای لازم برای مقابله با زلزله و پیشگیری از عواقب فاجعهبار آن نمیافتد.
دلیل گفتن این حرفها سقوط مرگبار هواپیما در کرج است. متاسفانه این اتفاق در کشور ما آنقدر تکرار شده که 10 و 20 کشته چندان حساسیتی جلب نمیکند و حادثهای عادی محسوب میشود. اگر این سقوط برای نخستینبار بود که اتفاق میافتاد یا بهندرت دیده میشد، باید سراغ عوامل و دلایل آن میرفتیم و دنبال مقصر میگشتیم، اما مکررشدن اتفاق و عادیشدن آن شرایطی مهیا کرده که همه بپذیرند افتادن هواپیما و کشتهشدن سرنشینان آن و از دست رفتن سرمایههای جانی و مالی اجتنابناپذیر است. اگر غیر از این بود، بعد از این همه حادثه مرگبار باید تصمیمی جدی گرفته میشد و از تعداد وقایع کم میشد. هیچ توجیهی هم قابل قبول نیست. یعنی اگر هواپیماهای ما استاندارد نیست و با ایرادات بسیار پرواز میکند هم مشکل از مسئولان است که اجازه میدهند و نمیتوانند معایب را مرتفع کنند. اگر ایراد از فرودگاه است، اگر ایراد از هواشناسی است، اگر ایراد از فرسودهبودن تجهیزات و زیرساختهاست، همه بیش از اینکه ناشی از جبر جغرافیایی و تقدیر باشد، ناشی از سهلانگاری یا بدسلیقگی و کجاندیشی ماست. مشکل را میتوانید به حوادث جادهای و کشتههایی که پشته میسازند هم بسط دهید. میتوانید به اغلب مشکلات کشور بسط دهید. مشکلاتی که لاینحل به نظر میرسند و مدام تکرار میشوند و چارهای برایشان اندیشیده نمیشود. انگار درسگرفتن از سقوط و زلزله و دیگر آسیبها برایمان غیر ممکن است. اینکه در سالهای متوالی با تورم مواجهیم؛ اینکه گرانی مهارناپذیر به نظر میرسد و حتی اگر مدتی به ثبات برسیم دوباره برمیگردد هم احتمالا ناشی از این است که نمیخواهیم درس بگیریم؛ که گزیدهشدن از یک سوراخ برایمان تجربه نمیشود.
مدتی پیش یکی از مسئولان موجه و قابل احترام کشور در توضیح وضع بحرانی که با آن مواجهیم گفته بود که خودمان انتخاب کردهایم اینطور زندگی کنیم؛ توضیحی که با واکنشهای بسیاری مواجه شد، اما حتی اگر بپذیریم که همه این شرایط نتیجه یک انتخاب بوده باشد، بعید است کسی قبول کند که اگر جایی با دردسری مواجه شدیم و امکان انتخاب مجدد بود، باز هم همان انتخاب نادرست قبلی را تکرار کنیم و راه تازهای در پیش نگیریم. بعید است کسی بپذیرد که این همه مسأله تکراری را باید با همان راه حلهای تکراری حل کرد. نمونهاش استفاده از هواپیماهایی است که کیفیت لازم را نداشته است و عدهای همچنان اصرار به استفادهشان کردهاند؛ یا تلاش ناموفقی که برای ساختن هواپیماهای مسافربری وطنی داشتیم و هنوز هم عدهای معتقدند با وجود ضعف تکنولوژی و متخصص باید این مسیر را دوباره و دوباره برویم.
هواپیماها سقوط میکنند و زلزلهها خانهها را میرمبانند، اما انگار قرار نیست ما درس بگیریم.