سیمافراهانی| اشکهای سمیه و اعتراف به عشق جنون آمیزش را هیچکس از یاد نمیبرد. دختر نوجوانی که به خاطر علاقه دیوانهوارش به پسری 16 ساله دست به جنایتی وحشتناک زد. درست 22سال پیش بود. سمیه که او هم 16سال داشت به تازگی با شاهرخ آشنا شده بود. وقتی مخالفت سرسخت خانوادهاش برای ازدواج با شاهرخ را دید، تصمیمی هولناک گرفت. میخواست با کشتن اعضای خانوادهاش، با شاهرخ ازدواج کند. همین شد که بعد از ظهر یک روز سرد زمستانی در خانهای ویلایی در خیابان گاندی سناریوی یک قتل عام خانوادگی هولناک رقم خورد. وقتی پلیس بعدازظهر روز چهارشنبه 12 دی ماهسال 75 به قتلگاه یک خواهر و برادر خردسال رفت، هرگز تصورش را هم نمیکرد که با دو قاتل نوجوان روبهرو میشود. سپیده 13 ساله و محمدرضا 8 ساله در حمام خانه ویلایی خفه شده بودند و مادر خانواده هم با چاقو بشدت زخمی شده بود. صحبتهای مادر خانواده در بیمارستان نتوانست راز این جنایت معمایی را فاش کند. اما درنهایت شاهرخ و سمیه به جنایت اعتراف کردند و عشق دیوانهوارشان را تنها هدف این جنایت جنون آمیز اعلام کردند. آن روزها همه درباره این جنایت صحبت میکردند، سن وسال کم این دو عاشق و معشوق و نحوه قتل وحشتناک دختر و پسر خردسال همه را شگفت زده کرده بود. اما شگفتی بیشتر زمانی بود که این دو قاتل نوجوان در دادگاه با حالتهای خاص خودشان نحوه قتل را مو به مو توضیح دادند و مرتب میگفتند اگر قرار است بمیرند دوست دارند در کنار هم بمیرند. جلسه دادگاه این دو عاشق، جنجالیترین محاکمه آن سالها بود. سمیه با یک حلقه انگشتری در دستانش به دادگاه آمده بود و این حلقه را نشان وفاداریاش به شاهرخ اعلام کرد. حلقهای که شاهرخ برایش خریده بود. سمیه در آن جلسات نحوه جنایت را مو به مو تشریح کرد و از التماسهای خواهر و برادرش برای زنده ماندن گفت. سمیه وقتی اینها را تعریف میکرد، کاملا بیتفاوت بود. نه حس ناراحتی، نه پشیمانی و نه خوشحالی در صورتش دیده میشد. فقط وقتی صحبت از شاهرخ به میان میآمد، اشک میریخت. میگفت بدون شاهرخ نمیتواند زندگی کند. شاهرخ هم فقط از عشق زیادش به سمیه میگفت. اینکه حتی اگر یک روز هم سمیه را نمیدید سرش را به دیوار میکوبید. جملهای که سمیه در دادگاه به پدرش گفت، هیچگاه از یاد نمیرود: «بابا برایم سند بزار، بزار برگردم خانه.» با این حال سمیه و شاهرخ در هیچکدام از جلسات دادگاه و بازجویی از تکرار اسم همدیگر و اعتراف به عشقشان ترسی نداشتند. در نهایت هم این پرونده با گذشت پدر سمیه از قصاص مختومه و سمیه به ١٢سال زندان و شاهرخ هم به ١٠سال زندان محکوم شد. این حکم پایانی بود بر این پرونده جنجالی و عشق دیوانهوار این دو نوجوان؛ چراکه سمیه بعد از آزادی از زندان با مرد دیگری ازدواج کرد و شاهرخ هم برای همیشه از ایران رفت.