شهروند| نزدیک نیم قرن طول کشید تا طلسم «قلعه» بشکند؛ پژوهشی از «شهر نو» که 50سال پیش «محمود زندمقدم» آن را انجام داد و در کتابی منتشر کرد؛ روایت معروف محله تنفروشان تهران پیش از انقلاب را به سختی میشد پیدا کرد؛ یا نسخه افست دستفروشان انقلاب یا فایل پیدیاف اینترنتی. اکنون اما در 80سالگی محمود زندمقدم، نویسنده این کتاب، وزارت ارشاد سرانجام مجوز چاپ آن را صادر کرد و «از سرزمین بیپرنده تا قلعه» همزمان با بزرگداشت این پژوهشگر مردممدار رونمایی شد. کتاب قلعه، روایتی بیتعارف از زندمقدم است که پس از تماشای یک تئاتر در محله قلعه کنجکاو میشود و مدتها در رفتوآمد به آنجاست تا گفتوگو و دیدههایش را ثبت کند. بخشی از این محله در دی 57 به آتش کشیده شد. در مرداد 58 تعطیل و در سال 65 محله به کلی تخریب شد. این کتاب که بیپرده به موضوع پرداخته، یکی از معدود پژوهشهای صورتگرفته درباره آسیب خاص اجتماعی زنان و مردان آن زمان است. جامعهشناسان میگویند انتشار این کتاب پس از چند دهه سکوت پایاننایافتنی و سنگین، حاوی پیام روشنی است و نشانی از برنامهریزی و سیاستگذاری برای بررسی این پدیده.
مراسم بزرگداشت به همت انجمنهای جامعهشناسی ایران، انسانشناسی و مطالعات فرهنگی و ارتباطات در تالار ایوان شمس برگزار شد و برای رونمایی از کتاب «از سرزمین بیپرنده تا قلعه» مسئولان بسیاری حاضر بودند؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزیر پیشین راه و شهرسازی، احمد مسجدجامعی، نعمتالله فاضلی، ولیالله شجاعپوریان، هادی خانیکی و محسن گودرزی. آنها به تماشای مستند «قلعه» به کارگردانی کامران شیردل نشستند که روایت دیگری از شهر نو پیش از انقلاب بود و گوش سپردند به حرف جامعهشناسانی که تنفروشی و کتاب قلعه، محور سخنرانیشان بود؛ سعید مدنی، جامعهشناس و نویسنده کتاب «جامعهشناسی روسپیگری»، لیلا ارشد، مددکار و کنشگر اجتماعی و موسس مرکز خانه خورشید و میرطاهر موسوی، جامعهشناس، آسیبشناس و فعال اجتماعی.
در مراسم بزرگداشت محمود زند مقدم، پژوهشگرِ مردممدار و رونمایی از کتاب او، عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، روایت مردمنگاری زند مقدم را متفاوت دانست و گفت: «او با مردم زیست کرده تا مردمنگاری کند، یک زیست همهجانبه تا افق زبانی پدید بیاید و مردم را روایت کند. کاری که او انجام داد، پیشقراولی بوده که مردمنگار در اجتماع وجودی با مردم انجام میداده؛ در غیر این صورت ممکن است شبههای از مردم روایت شود. به عقیده من این یک رویکرد تازه در مردمنگاری ایران بود.»
عباس آخوندی، وزیر پیشین راهوشهرسازی هم در این مراسم و با اشاره به کتاب دیگر محمود زند مقدم با نام «حکایت بلوچ» گفت: «مسألهای که میخواهم به آن اشاره کنم، همبستگی ملی است. جامعه ما در موقعیت فعلی از این جهت آسیبپذیر شده است و تکنگاریهایی از اقوام ایران ارتباط بین اقوام و همبستگی را افزایش میدهد، به این دلیل باید از این جهت به آقای زند مقدم تبریک گفت. نکته دیگر توجه به مفهوم توسعه است. من به عنوان کسی که زمانی مسئول بودهام، معتقدم این موضوع در حال حاضر کاملا از حکومت و دولت رخت بسته است و اثر تصمیمات آن روی زندگی مردم است.»
یک سکوت ممتد
«برای من این کتاب از این جهت ارزشمند است که ما شاهد چند دهه سکوت پایاننایافتنی و سنگین در این حوزه هستیم. هرچند در بخش آسیبهای اجتماعی مشکلات و گرفتاریهای زیادی داریم و با وجود تنوع آسیبهای اجتماعی اقداماتی در کشور صورت میگیرد، اما یکی از بخشهای بسیار قابل تامل، توجه، سرمایهگذاری و برنامهریزی و مسائل مربوط به نابهنجاریها و نابسامانیهای جنسی است. در این حوزه با وجود گرفتاریهایی که داریم، سکوت ممتد پژوهشی و سیاستگذاری و برنامهریزی برقرار است.» میرطاهر موسوی، جامعهشناس، آسیبشناس و فعال اجتماعی اینها را گفت و کتاب زندمقدم را یک متن ارزشمند پژوهشی دانست که دغدغهها و گرفتاریهای دهههای اخیر جامعه ما را نشان میدهد. او به سختیهای انجام تحقیق در این رابطه و همچنین محدودیتهای انتشار مقالات این حوزه اشاره کرد و صدور مجوز برای کتاب از سرزمین بیپرنده تا قلعه را که بیپرده به این آسیب اجتماعی پرداخته است، اتفاقی راهگشا برای بررسی بیشتر مسأله تنفروشی در ایران بهعنوان یک آسیب در همه کشورها دانست.
با این مقدمه، او آماری از پژوهشهای صورتگرفته در حوزه تنفروشی در ایران را مطرح کرد. موسوی از جلسهای یاد کرد با حضور رئیسجمهوری، وزیر کشور، وزیر ارشاد، وزیر علوم و مشاور رئیسجمهوری که در آن گروهی از جامعهشناسان گفتند: «گزارشهای حاصله نشان میدهد در گزارشهایی که سند تقسیم کار برای آسیبها فعالشده، نشانی از پیشرفت و موفقیت نیست. ما در دوسال اخیر هیچ گزارش مستندی دریافت نکردیم و با وجود چند صدمیلیارد تومان هزینهای که در حوزه آسیبها شده، با روند کاهشی، تخفیف و تعدیل روبهرو نبودیم، مگر در بعضی حوزهها که شاهد یک روند جهشی هم هستیم.»
عضو انجمن جامعهشناسی ادامه داد: «در نخستین همایش مسائل اجتماعی ایران، عناوین و موضوعات را چک کردم و دیدم در این حوزه حرفی گفته نشده. این سکوت، هم در عرصههای دولتی هست و هم در عرصههای عمومی و دانشگاهی. عرصههای عمومی بیشتر به پیامدهای این پدیده میپردازند تا عوامل پیشگیریکننده. در عین حال، در همایش ملی هم هیچ اثری از این موضوع نبود.»
اینطور که موسوی گزارش داد در نخستین همایش ملی آسیبهای اجتماعی، در سالهای 79 و 80، فقط سه مقاله وجود داشته که به نحوی به بحث زنان و مردان با آسیبهای اجتماعی خاص اشاراتی داشته است. در همایش دوم در سالهای 90 و 91 که به گفته موسوی طرح این مسائل اجتماعی سختتر شده بود، بیشترین مقالات مربوط به آسیبها ارایه شد؛ بیش از 750 چکیده و نزدیک به 400 مقاله که محققان حتی در یکی از آنها به بحث کارگران جنسی نپرداخته بودند. در همایش سوم، 30و 31 خرداد امسال، 11 چکیده ارایه شد که به بحث خدمات جنسی یا مربوط بود یا نزدیک. از این تعداد 6 مقاله ارایه شد که سه تای آن مرتبط با کارگران جنسی و روسپیگری است و سه مقاله دیگر به بحث خشونت و آزار زنان و محدودیتهای اداری و حقوقی میپردازد.
او به پژوهشهای دیگر و محدودیتهای انتشار این مقالات هم اشاره کرد و از این میان آمار یکی از پژوهشهای مربوط به سال 91 در تهران را برای حاضران خواند: «نمونه این تحقیق دانشآموزان دبیرستانی دختر و پسر (14 تا 18 سال) و موضوع آن بررسی رفتارهای پرخطر دانشآموزان است. این پژوهش 17 رفتار پرخطر را در میدان پیمایش کرده و نتیجه این شده که مصرف سیگار و قلیان بالاترین رفتار پرخطر دانشآموزان است و رابطه جنسی، نزاع و مصرف الکل به ترتیب در جایگاههای بعدی قرار دارد.»
سه سال پیش هم مینو محرز، رئیس مرکز تحقیقات ایدز ایران، نتایج یک تحقیق درباره «زنان کارگر جنسی» را «تکاندهنده» خوانده و بابت اینکه سن این زنان «بین ۱۸ تا ۵۶ سال» و متوسط سن آنها به ۳۸سال رسیده، ابراز نگرانی کرده بود. به گفته او «500 زن معتاد خیابانی» در شهر تهران برای تأمین مواد خود از بدنشان استفاده میکنند و از هر ۱۴ نفر آنها دو نفر مبتلا به HIV مثبت هستند. ژاله شادیطلب، جامعهشناس، هم گفته بود که ۷۰درصد زنان «تن فروشِ» شرکتکننده در یک پژوهش «عمدتا» در ۱۸ یا ۱۹ سالگی «تنفروشی» را آغاز کردهاند. این آمار در نخستین نشست تخصصی «سلامت زنان و رفتارهای پرخطر با تمرکز بر تنفروشی» در کارگروه پیشگیری از آسیبهای اجتماعی معاونت زنان ریاستجمهوری بیان شده بود.
روایت دیگری از قلعه در سال 54
لیلا ارشد، مددکار اجتماعی و موسس مرکز خانه خورشید و کنشگر اجتماعی، از سخنرانان دیگری بود که خودش اکنون در دروازهغار روی همین آسیب اجتماعی کار میکند. در حالی که کتاب قلعه زندمقدم، شهر نو را در دهه 40 روایت میکند، ارشد روایتی از تجربه خود برای حاضران گفت، از زمانی که او در سال 54 به عنوان دانشجوی رشته مددکاری اجتماعی، برای یک کار دانشجویی رفت و آمد به قلعه را آغاز کرد: «آن زمان هفتهای سه روز به مرکز نگهداری دخترانی که شرکت نفت برای کودکانِ زنان قلعه شهر نو ایجاد کرده بود، میرفتم. آن زمان دو مرکز، یکی برای دختران و یکی برای پسران وجود داشت. مرکز دختران در مفتح شمالی بود. این مرکز شبانهروزی بود و کودکان دچار تعارضات زیادی بودند. چنانکه وقتی از من به عنوان دانشجوی مددکاری اجتماعی میخواستند که با مادرشان ملاقات کنند، درست زمانی که امکان ملاقات فراهم میشد، معمولا آن شب خودزنی میکردند و اتفاقات ناخوشایند دیگری هم میافتاد.»
برای ارشد تصویر قلعه در دهه 40 با آنچه در دهه 50 خودش دیده بود، تفاوت داشت: «زمینها دیگر خاکی نبودند و دو تا خیابان اصلی قلعه آسفالت شده بود. در مرکز رفاه خانوادهای که من تا آن زمان میرفتم و بعد از آن فقط دانشجوهای پسر را راه میدادند، یک اتاق بود برای سوادآموزی. اتاقی هم بود برای وزارت بهداری که هر هفته میآمدند و همه زنان را چک میکردند. آن زمان داستان فقط سوزاک و مواردی از سیفلیس بود و مهر میخورد روی کارت زنان؛ مهر قرمز برای مبتلایان که یک هفته میرفتند در خیابان جمشید به خانههایشان درمان میگرفتند و هفته بعد برمیگشتند، مهر سبز میگرفتند. برای این بچهها، اینکه چرا مادرانشان رفتار متفاوتی داشتند، واژههایی که به کار میبردند، نوع صحبت و پوششان تلخ و رنجآور بود. من بالاخره خانم فرمانفرمایان را راضی کردم که به قلعه بروم. دلم میخواست ببینم مادران این بچهها چطور زندگی میکنند. همه اینها، 10 سال بعد از کتاب دکتر متفاوت شده بود.»
این فعال آسیبهای اجتماعی با گفتن این موارد درخواست کرد که برای زنان آسیبدیده خیابانی کارت بهداشت صادر شود تا دست کم بتوانند در بیمارستانهای دولتی تحت درمان قرار بگیرند: «در حال حاضر هیچگونه حمایت اجتماعی برای این زنان وجود ندارد و بسیاری از آنها هویت ندارند. با این روند چطور میتوان تعرضی که اتفاق میافتد را کنترل کرد؟ درست است که در کتابهای علمی میخوانیم که اینگونه از زنان میتوانند عزت نفس پایین، اختلال شخصیت و اختلالات روانی و تجربه حقارت داشته باشند اما واقعیت این است که وجود فقر و نابرابری، مشکلات خانوادگی، سوءمصرف مواد مخدر والدین و خودشان در سنین کودکی و نبود حمایتهای قانونی برای زنان باعث شده بسیاری از آنان ناآگاهانه و بدون تصمیمگیری و برنامهریزی به این راه کشیده شوند.»
سعید مدنی، جامعهشناس هم از آشناییاش با محمود زند مقدم اینطور گفت: «16-17 سال پیش که نخستین شماره فصلنامه تأمین اجتماعی منتشر شد، برای نخستینبار مقالات دکتر زند مقدم را خواندم؛ مقالاتی خواندنی و متفاوت از آنچه بهطور معمول در مطالعات میدیدیم. احساس من دورادور این بود که با یک «جامعهشناس با ربط» سر و کار داریم. جامعهشناس یا محقق علوم اجتماعی با ربط آنهاییاند که بومی فکر میکنند، متعهدند و رهاییبخشند، افسانه و اسطورهزدا هستند، دنبال معنا و مفهوم مشخصی میگردند و به نقد مطلع از مسائل جاری و زندگی میپردازند.»
او سپس از تفاوت بین روسپیگری یا تنفروشی و بیمبالاتی اخلاقی گفت که تفاوتی ماهوی است: «اولی یعنی اقدام به عرضه خدمات جنسی در قبال دریافت پول. دومی با انگیزههای مختلف دیگر است. کار دکتر زند مقدم هم در حوزه مطالعات مربوط به تنفروشی است؛ مطالعهای کیفی و همهجانبه.»
مدنی که نویسنده کتاب «جامعهشناسی روسپیگری» است، از سرزمین بیپرنده تا قلعه را گزارشی خیلی دقیق از وضع شهر نو دانست که نوعی واکنش اعتراضی در خود دارد و فقط یک تصویر خشک و رسمی از تنفروشی نیست. او از محدودیتهای پرداختن به مسأله تنفروشی گفت: «کار روی تنفروشی دشوار است، اما نه به دلیل حساسیتها. اساسا ورود به این محیطها، گفتوگو با افراد و جلب اعتمادشان سخت است، چه قبل از انقلاب که رسما محلهای برای این کار وجود داشت و چه بعد از انقلاب.»