سحاب شکیبا| حوالی انتخابات ریاستجمهوری ۸۴ بود، «شان پن» بازیگر مشهور و روی بورس آن زمان برای تهیه گزارشی از طرف روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل به ایران آمد و با چند مقام بلندپایه دیدار داشت و عکسهای حضور او در نماز جمعه، دیدار با مرحوم هاشمی رفسنجانی، بهرام رادان و در بین مردم هنوز هم روی نت قابل دسترس است. از قضا میگفتند گزارش پن خوب از آب درنیامده و حتی یک روزنامه مشهور خودمان، شوخی سایت انگلیسیزبان با گزارش پن را به عنوان خبر و دستاورد در صفحه یکاش پوشش داد و دستمایه کنایهها شد. همان زمانها عدهای انتقاد کردند که چرا سلبریتی سینمایی باید این فرصت را میسوزاند. موافقان هم میگفتند اگر شان پن نبود، امکان حضور و دیدار در ایران به این شکل فراهم نمیشد و البته توجهی را هم جلب نمیکرد. بحثهای پس از چاپ مصاحبه رهنما و فائزه هاشمی بیش از هر چیز یادآور بحثهای همان روزهاست -البته بدون حضور چشمگیر فضای مجازی و اظهارنظرهای گسترده. فارغ از اینکه کار همکارانمان در روزنامه شرق و استفاده دوگانه از حضور یک سلبریتی در یک مصاحبه مطبوعاتی چقدر قابل بحث هست یا نه، نقد محتوای مصاحبه و استفادهای که از حضور بهاره رهنما شده، مهمتر و ژورنالیستیتر است.
رهنما در مصاحبه مطبوعاتی بیسابقه نیست؛ او پیش از اینها در مجله بنام تجربه (شهریور ۹۰) گفتوگویی با یک چهره هنری (محمود عزیزی) داشت با چنین سوالی: «شما در اوج جوانی با شفیعیکدکنی، خجستهکیا و... آشنا شدید. ممکن است بخشی از این اتفاق را به شانس مربوط کنیم، اما اگر مطابق فیزیک کوآنتوم بررسی کنیم که یک علم است، شانس درواقع خواست ضمیر ناخودآگاه شماست که چون به اوج میرسد، متبلور میشود.» هر چند مصاحبهشونده روبهروی او -اینبار- یک چهره سیاسی-اجتماعی مشهور است ولی باز هم سوال نخست رهنما از همین جنس سوالهای بلند و بیربط است: «اینکه اصولا یک زن در شرایط اجتماعی و سیاسی که شما یا خانوادهتان دارید، در خانهتان را روی یک فیلمساز زن و یک مستندساز باز کردهاید، نشاندهنده ارج و قربی است که شما به فضای روشنفکری، به خانمها و به هنر میدهید.
اگر یک آدم عادی که دانش سیاسی چندانی ندارد از شما علت دستگیریتان را بپرسد، از دید خودتان چه علتی را مطرح میکنید؟ چرا 6 ماه زندانی کشیدید؟» بخش اول سوال نخست رهنما که به گفته اساتید روزنامهنگاری، مهمترین بخش سوال مصاحبه هم است، هیچ ربطی به بخش دوم و علت «زندانیکشیدن(!)» سوژه ندارد. ضمن اینکه اساسا ارتباط میان درِ باز برای مستندسازی و ارج و قرب به فضای روشنفکری هم از آن معادلات لاینحل است! از همین نمونه میتوان به محتوای کلی این مصاحبه پی برد. سوالات ریتمی ندارند، افسار گفتوگو به هر سمتی که حرفها کشیده شده رفته است و نمیشود تفاوتی بین نقطه آغاز و پایان و حتی دو سوال پشت سر هم قایل شد. اغلب سوالها -جز در مواردی که در ادامه میخوانید- از خود اهمیت و مایهای ندارند. شاید برای همینها باشد که از لابهلای این گفتوگوی چندهزار کلمهای تیتر جاندار و جذابی هم درنیامده و یک جمله بدیهی تیتر شده «نمیتوانم نام هاشمی را انکار کنم» و حتی سوتیترهای صفحه هم مخاطب را به سمت خواندن مصاحبه جذب نمیکند. حضور رهنما در این مصاحبه -بخصوص در بخشهای ابتدایی آنکه بشدت توی ذوق میزند- بیشتر نقش اظهار فضلکردن دارد؛ چیزی که معمولا در حرفه ما به آن انتقاد میشود و جایش در یادداشت و ابراز نظرهای شخصی است و نه گفتوگویی حرفهای: «همیشه اعتقاد دارم هر نسلی سندی تاریخی برای نسل بعد از خود محسوب میشود.../ من به عنوان کسی که یکی از تحصیلاتم رشته حقوق بوده، میدانم اگر.../ سالهاست معضل سینمای ما طبق تحقیق موسسه فارابی فیلمنامه است/ من به چیزی که روی کاغذ نوشته میشود، اعتقاد دارم و فکر میکنم که اینگونه ماندگار میشود/ اعتقاد دارم که چه انقلاب ایران چه جنبشهای سیاسی، فرهنگی در کشور ما و خاورمیانه با زنها شروع شده است/ زنی هستید که به گواه مطبوعات و محققان اجتماعی فکر میکنم جزو دو سه چهره خبرساز خانمها در عرصه سیاست در ایران بودیدو...» جالب آنکه این همه منیت در این سوالها به پیشبرد مصاحبه کمکی نمیکند؛ جز در بخش کوتاهی که هر دو طرف درباره حقوق زنان و مسائل دستوپاگیر زندگی متاهلی حرف میزنند و تجربیات شخصی رهنما به کمک مصاحبه میآید، در بقیه بخشها بود و نبود نام رهنما اهمیتی ندارد و حتی سردرگمی مصاحبه را رقم زده است.
میشود ایرادات ملانغطی بسیاری به سوالات گرفت و حتی شکل تنظیم آن را هم نقد کرد ولی خلاصه اینکه؛ تجربه همکارانمان در شرق برای ترکیب «بیربطترین گزینه برای این گفتوگو» و همینطور بهره بردن از «تسلط همیشگی هنرمند دوستداشتنی سینما و تئاتر» (عبارتهای داخل گیومه عینا از مقدمه گفتوگو برداشته شده است) آن هم با شخصیت تیترسازی چون فائزههاشمی، چندان جذاب از آب درنیامده و باید برای بقیه ترکیببندیها کمی با اندیشه بیشتر دست به انتخاب زد.
بررسی تبعات این مصاحبه حاشیهساز را در صفحه 14 بخوانید.