شماره ۱۶۱۰ | ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۰ بهمن
صفحه را ببند
بدا به حال ملتی که تنها دل‌خوشی‌اش فوتبال است!

احسان محمدی روزنامه‌نگار

1- هنگامی‌ که‌ آندره‌آ، شاگرد گالیله‌، بی‌تاب‌ و خشمگین‌ فریاد می‌زند: «بدبخت‌ ملتی‌ که‌ قهرمان‌ ندارد». استاد به‌ آرامی‌ گفته‌ وی‌ را تصحیح‌ می‌کند؛ «بدبخت‌ ملتی‌ که‌ به‌ قهرمان‌ نیاز دارد.» (زندگی گالیله؛ برتولت برشت)
2- فوتبال برای من یک پدیده است. چیزی شبیه رسانه، آزادی، تکنولوژی و... به آن با شک و تحسین نگاه می‌کنم. مثل یک سنگ‌نوشته باستانی با خطی که بلدش نیستم. با تردید به آن نزدیک می‌شوم، بی‌پروا در آغوشش می‌کشم، به آن خیره می‌شوم، از کشف یک رمزش مثل بچه‌ها ذوق می‌کنم، از تلخی‌اش شقیقه‌هایم درد می‌گیرد و از فریاد شادی‌اش، گلویم!
*اما از خلاصه‌شدن امیدها و ناامیدی‌های یک ملت در فوتبال می‌ترسم. می‌دانم وقتی برای یک پیروزی به خیابان می‌ریزیم، هم را در آغوش می‌کشیم، بوق می‌زنیم، سخاوتمندانه به هم شیرینی تعارف می‌کنیم و شب مثل پادشاهان دو اقلیم با لبخند می‌خوابیم، روز بدی هم در راه است. روزی که شکست می‌خوریم و درهم‌می‌شکنیم. غرورمان زخمی می‌شود، قلبمان مچاله، اشکمان سرازیر...
*چه روز بدی است روز شکست در فوتبال برای مردمی که جز فوتبال دلخوشی دیگری ندارند! مثل شکست در جنگ برای مردمی که جز جنگ سرگرمی و دلخوشی و مایه افتخار دیگری ندارند که به واسطه آن بخندند و احساس غرور کنند و به خیابان بریزند.
*در همه جای دنیا مردم از پیروزی در فوتبال لذت می‌برند و از شکست‌هایش بغض می‌کنند، اما هرچه کشورها فقیرتر باشند و دلخوشی‌های مردم کمتر، این شادی‌ها و اندوه‌ها عمیق‌تر است. مستی و خماری‌اش شدیدتر است.
*من اگر جای سیاستمداران بودم در کنار هوا کردن تبریک‌های کیلویی بعد از پیروزی در یک مسابقه فوتبال، به این نکته هم فکر می‌کردم که مردم به دلخوشی‌های جایگزین دیگر هم نیاز دارند. چیزهایی که وقتی تیم ملی‌شان شکست بخورد، به آن هم دل ببندند و احساس نکنند دنیا به آخر رسیده. اگر گالیله زنده بود شاید می‌گفت: بدا به حال ملتی که تنها دلخوشی‌اش فوتبال است!


تعداد بازدید :  200