شهاب نبوی طنزنویس
مامان اعتقاد ویژهای به میکس جوشانده یونجه خشکشده و پوست پرتقال و گل گاوزبان و یکسری علوفه خاص دیگر داشت. با همین اعتقاد راسخش تمام مشکلات خانوادگی و فامیلی و اجتماعی دور و برش را حل میکرد. در خانه ما همیشه همه سالم و سرحال بودند و هیچوقت مریضی و درد و کوفت و زهرمار و بدبختی جایی در خانه ما نداشت. البته این از تاثیرات خوردن جوشاندههای مامان نبود؛ از ترس خوردن این معجون حال بههمزن بود که هیچکس حتی اگر درحال مرگ بود، جرات نمیکرد خودش را بیحال و مریض نشان بدهد. خدا بیامرزد امواتتان را، بابا درحالیکه چند دقیقهای بیشتر با مرگ فاصله نداشت و همه پزشکان جوابش کرده بودند و مامان دنبالش بود، به زور خودش را دور حیاط میکشید و میگفت: «فخری، به جان خودت، به حق اون روز اول که توی صف دیدمت، من حالم خوبه. توروخدا بذار اگه قراره بمیرم هم دم آخری دهنم بوی این کثافت رو نده. بذار با معده خوش و خوشحال از این دنیا برم...» بابا در حین همین آخرین مقاومتش بود که جان به جان آفرین تسلیم کرد و رفت. مامان تا سالها خودش را سرزنش میکرد که اگر چند ثانیه زودتر بهش رسیده بودم و دمنوش کذایی را به خوردش داده بودم، الان سالم و سرحال درحال بازی با نوه و نتیجههایش بود.
بعد از بابا زندگی سختتر شد. بابا تنها کسی بود که توان حداقل مقاومت برابر مامان را داشت و ما مثل بچه موشهایی بدبخت و فلکزده ماندیم در قلمروی عقابی تیز چنگال. خواهرم که یک دانشگاه خوب قبول شد، مامان همه جا را پر کرد که اثرات همان جوشاندهای است که صبح قبل امتحان بهش داده. بعدها خواهرم بهطور پنهانی برای من فاش کرد که آن روز و سر جلسه کنکور آنقدر حالش بد بوده که بارها در کنار مراقب امتحان به دستشویی رفته و بالا آورده و حتی میخواستند از جلسه بیرونش کنند که با خواهش و التماس مانع این کار شده. من هم وقتی راهی مسابقات دراز و نشست استانی شدم، مامان برایم جوشانده مخصوص را آورد. تنها شانس زندگیام تا به این لحظه همین بود که یکهو اشرف، زن همسایه صدایش کرد و من توانستم جوشانده را توی ظرفشویی خالی کنم. آن روز به مدد نخوردن جوشانده تنها افتخار زندگیام را به دست آوردم و به مقام نایب قهرمانی مسابقات دراز و نشست استانی رسیدم.
مامان با همین جوشاندهها و تبلیغش روی ما به نفوذ و موفقیت زیادی در جمع فک و فامیل و در و همسایه رسید و پیروان بسیاری پیدا کرد و حتی چند همایش کشوری و استانی هم در باب تاثیر جوشانده بر موفقیت در ورزش و کنکور برگزار کرد که من و خواهرم هم بهعنوان نمونه کارهایش مجبور بودیم در همایشها شرکت کنیم. مامان این روزها که خدای نکرده هر آن احتمال دارد از دنیا برود، هنوز هم نمیداند که ما چقدر بدبختی کشیدیم سر این جوشاندهها. الان هم بهتر است خودش و پیروانش به این قضیه پی نبرند. بههرحال میتواند برای من بهعنوان وارثش منبع درآمد
خوبی باشد.