فروغ فکری روزنامهنگار
یک هفته قبل از آنکه سیلاب به جان خوزستان بیفتد و روستاهای 6شهرستان دزفول، شوش، شوشتر، اهواز، دشت آزادگان و هویزه را تهدید کند، آب سد دز جان «اسب شوشی» را گرفت. هنوز نه خبری از این بارشهای ویرانگر بود و نه تصویری از خالی کردن خانهها و گِلولای در روستاهای این شهرستان و اینهمه خسارت به زندگی روستاییان. هنوز هیچکدام از روستاییان نگران خانه و زندگیشان نبودند، اما دلشان برای اسبی میتپید که در روستای سیدمحمد تفاخ، از توابع شوش و در میان آبهای آزاد شده از سد دز گیر افتاده بود. یک هفته تمام ماندند و دیدند آبهای وحشی آزاد شده از سد چطور جسم اسب را در خود میگیرد، با استانداری و بخشداری و دهیاری هم تماس گرفتند و کمک خواستند. روز سوم بعد از گیر کردن اسب اکیپی شامل یکی از مسئولان پارک کرخه، یک غواص حرفهای و یکی از اهالی روستا با قایقی سعی کردند به جزیرهای که اسب شوشی در آن محاصره شده، بروند، اما تلاششان به علت سرعت بالای آب ناکام ماند و اکیپ آتشنشانی هم که در محل حضور داشت، نتوانست کاری از پیش ببرد. محلیها میگویند آب سد را خیلی از وقتها بدون هماهنگی رها میکنند، یعنی یک اطلاع عمومی صادر میشود، بدون آنکه این اطلاعیه به روستاییان برسد و همین عاملی بوده تا یک اسب آنجا جا بماند و راهی برای آزادیاش نباشد. میگویند رودخانه دز مرز بین دو استان شوش و دزفول است و بخشداریهای هر استان هم مسئولیت را به گردن دیگری میانداختند. پیگیری محلیها زیاد بود و همین باعث شد تا بعد از هفت روز بخواهند بالگردی برای کمک بفرستند؛ بالگردی که فقط حرف از فرستادنش به میان آمد و هرگز به محل نرسید.
هفت روز اما زمان زیادی است. اینکه هفت روز اهالی روستا ببینند اسبشان هر لحظه بیشتر و بیشتر به زیر آب میرود و کاری از دستشان برنیاید، آن هم در منطقهای که اسب برایشان عزیز است، شریک غم و شادی و حاضر در مراسم عزا و عروسی. همین هم بود که بار دیگر دست به کار شدند و اما دیگر دیر بود. اسب شوشی از دست رفت و ماتمش ماند به دل روستاییانی که حالا ماتم سیلاب و ویرانی خانههایشان را هم بر دل دارند.
یاد فتاح کنعانی، رئیس هیأت سوارکاران استان خوزستان افتادهام که سال گذشته وقتی از غمهایش پرسیدم، گفت: «در طول عمرم فقط سه بار گریه کردهام؛ برای فوت مادرم، اسبم و سگم. دیگر در خاطرم نیست که گریه کرده باشم. ارتباط ما با حیوانات خصوصا اسب خیلی عاطفی، قوی و صمیمی است. ما عاشق اسب هستیم و اگر اسبی از ما فوت شود، مدتها ماتم میگیریم.»
اسب شوشی نخستین قربانی آبگرفتگیهای این فصل خوزستان بود؛ اسبی که محلیها برایش ماتم گرفتند و بعد خانه و زندگی خودشان گرفتار سیلاب شد و حالا ماتم آن را دارند.