شماره ۱۶۱۲ | ۱۳۹۷ شنبه ۱۳ بهمن
صفحه را ببند
کوکاکولا یا دوغ؟ مسأله این است!

شهرام شهیدی طنزنویس

خانم‎باجی گفت: «کجا کجا؟ تیشان فیشان کرده‌ای که چی بشه؟» دخترخاله‎ام گفت: «در را شما قفل کرده‎ای؟ باز کنید تو را به خدا. می‎روم جشنواره فیلم فجر.» خانم‌باجی گفت: «لازم نکرده بروی جایی که این‌همه حاشیه دارد.» خاله گفت: «حاشیه را حاشیه‌سازان می‌سازند. نباید هنرمندان و مردم را مقصر دانست که تقصیر نگاه چپ برخی افراد است.» پدرم گفت: «با همه حرف‌هایتان موافقم الا نگاه چپ. اتفاقا این حواشی نتیجه نگاه راست به هنر و هنرمند است. بابا بگذارید هنرمندان کارشان را بکنند.» خانم‌باجی گفت: «دوربر ندارید. اصلا موضوع حواشی به کنار. سینمایی که معلوم نیست پولش از کجا می‎آید، دیدن دارد؟» پدرم گفت: «اتفاقا من در خبرها خواندم که پولاد کیمیایی گفته «معکوس» با پول تمیز ساخته شده است.» خانم‌باجی گفت:   «پس فیلم‌های غیرمعکوس با پول کثیف ساخته می‌شوند؟»
دخترخاله گفت: «حالا این در را باز کنید وگرنه مجبورم کلیدساز بیاورم.» برادرم خندید و گفت: «از من به تو نصیحت این کار را نکن. بدتر گره می‌خورد و حل هم نمی‌شود. اصلا خودم الان موضوع را جور دیگری حل می‌کنم.»
و رو کرد به خانم‌باجی و گفت: «لطفا قفل در را باز کنید. وقت دکتر دارم باید برای ادامه درمانم بروم مطب.» خانم‌باجی گفت: «مطب هم نمی‌شود بروی. اوضاع مطب از جشنواره هم بدتر است. اصلا مطبی که دستگاه کارتخوان نداشته باشد، رفتن ندارد.»
پدرم گفت: «بالاخره در یک چیز با هم همسو شدیم. واقعا چرا برخی پزشکان دستگاه کارتخوان در مطبشان نمی‎گذارند؟» روح آقابزرگ گفت: «چون مثل من در زمان حیاتم، می‎خواهند مالیات ندهند. اگر می‎دانستند این طرف چه عقوبتی در انتظارشان است.»
برادرم گفت: «پس این خبری که دیروز منتشر شد، درست است و ۴۰‌درصد اقتصاد ایران مالیات نمی‌دهد. عجب. شگفتا!»
خاله گفت: «البته سرپرست سازمان نظام‌پزشکی گفته اگر تعرفه‌های واقعی معلوم شد، آن‌وقت جامعه پزشکی، شرایط کشور و مردم را درک می‌کند و می‌داند چگونه با این شرایط کنار بیاید.»
خانم‌باجی گفت: «یعنی تا تعرفه و دستمزدشان بالا نرود، مردم را درک نمی‌کنند؟ اوه اوه این بوی سوختگی از کجا میاد؟ باز این غذا را سوزاندی؟» مادرم جواب داد: «تا وقتی تعرفه زحمت من در خانه مشخص نشود، همین‌ آش است و همین کاسه. غذا می‌سوزد.»
برادرم گفت: «یعنی ما تا اطلاع ثانوی از همسایه‌ها غذا بگیریم؟ همین کارها را می‌کنید که نگاه نسل دوم خانواده ما به دست غریبه‎هاست. کمی با هم مهربان‌تر باشیم.» پدرم گفت: «چه جالب. همین خود شازده‌ات نبود که می‌گفتی در تعامل با فرنگی‌ها می‌شود کارها را پیش برد؟ آنها چه کمکی به ما می‎کنند؟ همین رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر درست گفته که آنها از دادن فرمول کوکاکولا به ملت‌ها خودداری می‌کنند، حالا می‌خواهند به پیشرفت کشورها کمک کنند؟»
دخترخاله‌ام گفت: «من فقط می‌دانم اگر بروم جشنواره فیلم ایرانی می‌بینم و کباب ایرانی می‎خورم و دوغ ایرانی می‎نوشم اما اگر در را باز نکنید، مجبورم بنشینم خانه فیلم خارجی ببینم و پیتزا و کوکاکولا سفارش بدهم. بعد این تهاجم فرهنگی را پای شما می‌نویسم.»
خانم‌باجی تسلیم شد و در را باز کرد.

 


تعداد بازدید :  186