نیره خادمی| هرچقدر که سینماگران در این چندماه با کمدیهای نازل در گیشهها، تیکههای سخیف و جنسی تحویل مخاطب دادهاند و خندههای کاذب از آنها تحویل گرفتهاند، ظاهرا همانقدر هم قرار است سیوهفتمین دوره جشنواره فیلم فجر یکتنه بار غم و اندوه را به دوش بکشد.
نگاهی به فیلمهای اکرانشده دو روز نخست جشنواره فیلم فجر در سالنهای پردیس سینماملت گواه همین مطلب است. سالنها پر و خالی و چراغها روشن و خاموش میشوند. آنها که گوش تا گوش در سالن به تماشا نشستهاند، بغض کردهاند یا اشک میریزند و در معدود لحظاتی هم با اشارههای جنسی یا شوخیهای به ندرت بامزه به وجد میآیند و دست میزنند.
بیماری سرطان، توهم خیانت، تصادف، مرگ، شرطبندی برای تسویهحسابهای قدیمی و البته جورکردن دیه، نمایش خانوادههای آسیبدیده و رنجکشیده، حسرت، قرارگرفتن در بنبستهای اخلاقی، سرگذشت تلخ و دردآور یک قهرمان ملی، جدایی و البته یادآوری عشقهای از یادرفته بیشتر آن چیزی است که از دیدن این هشت فیلم نصیب تماشاگر میشود.
اگرچه اغلب آنها، مخاطب را با خود همراه میکند: «خانهای برای تو، معکوس، سال دوم دانشکده من، غلامرضا تختی، آخرین داستان، بنفشه آفریقایی، تیغ و ترمه و درخونگاه احساس.» اینکه بازیها خوب یا بد، سوژهها بکر یا دستخورده، قصه و کارگردانی خوب یا بد در این فیلمها چقدر پررنگ یا بیرنگ است به نقدهای کارشناسان، منتقدان و رأی داوران جشنواره فیلم فجر سپرده میشود اما شاید بد نباشد کمی هم از نگاه مخاطب این جشنواره به ماجرا نگاه کنیم.
مخاطبی که باید درطول چندساعت این همه مضامین تلخ و گزنده را یکی بعد از دیگری با کمترین رویا و تخیل ببیند و درنهایت با دلزدگی به خانه برود. کاری به کیفیت فیلمها نداریم اما شاید اگر جدول برنامهریزی نمایش فیلمهای این جشنواره فشرده با دقت بیشتر و رعایت توازن بار عاطفی فیلمها بسته میشد، این مشکل به وجود نمیآمد و حتی راحتتر میشد درباره فیلمها قضاوت کرد. از این گذشته چیزی که در این فیلمها کمتر مشاهده و لمس میشود، مضامینی چون عشق و آزادی است اما درعین حال نکته جالبی هم وجود دارد؛ پرداختن به مضامین انسانی به دور از قضاوت. رسول صدرعاملی اگرچه سعی زیادی برای بیرونکشیدن این سوژه از فیلم خود دارد اما موفقیت چندانی به دست نمیآورد و شاید تنها بنفشه آفریقایی در این زمینه توانسته باشد رضایت نسبی مخاطبان را کسب کند.