علیرضا مجمع منتقد
همین اول کار بگویم که از این کپیپیستکردنهای برنامه هفت سر درنمیآورم. نقد که نقد است و تکلیف مسعود فراستی و تیم ثابتش معلوم است. هر جور هم هست، شش هفتسال است که همین بساط است.
بخش دیگری به هفت امسال اضافه شده است که منظور حرف من روی آن است. بخشی احتمالا تحلیلی که یک طرفش یک روزنامهنگار آشناست و سوی دیگر کپیپیستهایی از آدمهایی که تابهحال نه اسم آنها به گوشمان خورده، نه چهرهشان آشناست، نه تا الان به هیچ کجای سینما ربط داشتهاند.
اینها احتمالا رفقای تهیهکننده جوان برنامه هستند که انگار مثل فیلم ماموریت غیرممکن ماسکهایشان را عوض میکنند و میآیند مینشینند روبهروی روزنامهنگار و تحلیلگر آشنای ما. هرچقدر نغمه دانش و محمدرضا مقدسیان و دکتر حسیننژاد را میشناسیم، در آن سوی میز از سهنفری که روبهروی اینها نشستهاند، فقط محسن یزدی برایمان آشناست.
هر سه تفکرشان یکی است و فقط لباس و صورتشان فرق دارد. هیچ آشنایی قبلی هم با مردم ندارند که بفهمیم با آنها چند چندیم. چه سابقهای پشت نگاه اینها وجود دارد که آنتن پربینندهترین برنامه سینمایی تلویزیون در اختیارشان قرار میگیرد، برای اینکه محتویات ذهنیشان را بیرون بریزند؟ این تفکر احتمالا تفکر جوانگرایی بیپشتوانه تئوریک از سوی مدیریت شبکه سه است که چند وقتی است حتی عادل فروسیپور را هم پشت خط نگه داشته است.
نکته اصلی گفتمان ایدئولوژیک بیشناخت از سینماست که همه چیز را از زاویه دید خود میبیند. اگر این دوستان اندکی به قبل برگردند و به آرای سیدمرتضی آوینی مراجعه کنند- که احتمالا از هر فرصتی برای ابراز ارادت به او استفاده میکنند- خواهند دید که سیدمرتضی در مقالههایش میگفت «چیزی به اسم سینمای اسلامی نداریم. سینما محصول غرب است که ما داریم با ابزاری که غرب به ما داده است، کار میکنیم.» پس حلقه مفقوده سخن این رفقا همین ماجراست. قربانیکردن سینما دردی از کسی
دوا نمیکند.