آنچه در ادامه میخوانید آخرین مصاحبه و شاید تنها گفتوگوی مینو بیات با رسانههاست. او در این گپ کوتاه با سعیده نیکاختر از روزگار و آشناییاش با نصیریان گفته و عشقی که به کارش دارد. در این روزها که نام نصیریان سر زبانها افتاده، بازخوانی این مصاحبه که دوسال پیش در هفتهنامه همشهریجوان منتشر شده، خالی از لطف نیست.
یک روز به اتفاق مادرم به تئاتر رفتیم. بلیت را خانواده نصیریان به ما داده بودند. برای من که نخستینبار بود تئاتر میدیدم، خیلی روز عجیبی بود. اسمش یادم نیست ولی این را میدانم که درباره امیرکبیر بود و ایشان نقش سیاهیلشکر داشت. آنجا بود که علی را دیدم.
بعدها وقتی به دیدنم میآمد بیشتر درباره تئاتر حرف میزد و میگفت که من بسیار به تئاتر علاقه دارم و عشق اولم تئاتر است و تا جایی که بتوانم میخواهم در تئاتر کار کنم. من این را پذیرفته بودم.
اگر اشتباه نکنم در تابستان ۳۸ ازدواج کردیم و من بعد ازدواجمان به تئاتر علاقهمند شدم و به پیشنهاد علی قرار شد وارد تئاتر بشوم، اما همان موقع بچهدار شدیم و ایشان به من گفت که بچهداری با تئاتر جور درنمیآید یا باید وارد تئاتر شوی یا باید در خانه بنشینی و بچه را بزرگ کنی، به نظر من بچهداری کار باارزشتری است. من هم پذیرفتم.
ما صاحب سه فرزند شدیم؛ برمک، بابک، باربد. برمک که خیلی زود با یک خانم ژاپنی ازدواج کرد و دو دختر به نامهای میه و اما دارد. بابک سالها بعد از برمک ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهای داوود و یوسف است و باربد هم با یکی از اقوام ازدواج کرده. هر سه پسرمان در آمریکا زندگی میکنند.
من و آقای نصیریان هیچوقت بچهها را مجبور نکردیم که شغل و رشته تحصیلی و محل زندگیشان را طبق سلیقه ما انتخاب کنند. دوست داشتیم آزاد باشند. درست است که به هنر علاقه دارند و گهگاهی سهتار میزنند اما هیچکدامشان به تئاتر و بازیگری علاقهمند نشدند.
آقای نصیریان اینقدر عاشق بازیگری است که وقتی سرکار است، یادش میرود زن و زندگی هم دارد! من همیشه از دستش شاکی هستم و اعتراض میکنم، اما این به این معنی نیست که با ایشان بداخلاقی کنم، من برای شغلش همیشه احترام قایل بوده و هستم، چون ایشان به قدری صداقت داشت که از اول هم گفته بود عشقم تئاتر و بازیگری است.
معتقدم زندگی با علی نصیریان سراسر خاطره و پر از لحظات خوب و خوش و فراموشنشدنی است.