شماره ۱۶۱۶ | ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۷ بهمن
صفحه را ببند
چطور شد که این‌طور شد؟!

برخی فکر می‌کنند که انقلاب زمانی رخ داد که رژیم شاه در اوج اقتدار بود و از نظر اقتصادی وضع بسیار خوبی داشت. به همین دلیل هم گمان می‌کنند که اگر آن شرایط ادامه می‌یافت به لحاظ اقتصادی وضع بسیار مطلوب‌تری پیدا می‌کردیم. این برداشت به‌کلی نادرست است. کافی است که به خاطرات مقامات آن حکومت مراجعه کنیم.
عبدالمجيد مجيدی که یکی از بلندپایگان دولت بود و در اوج درآمدهای نفتی به‌عنوان وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور اختیارات و اطلاعات وسیع اقتصادی داشت، درباره وضع کشور در ‌سال ۱۳۵۵ چنین نوشته است.
«... من‌ درست‌ یادم‌ هست. یک‌‌سال قبل‌ از این‌که حکومت‌ هویدا برود، جلسه‌ای‌ حضور اعلیحضرت‌ تشکیل‌ دادیم‌ که‌ در آن‌ جلسه‌ اعلیحضرت‌ بودند و هویدا هم‌ بود. صفی اصفیا، وزیر مشاور و هوشنگ‌ انصاری، وزیر امور اقتصادی‌ و دارایی و حسنعلی‌ مهران، رئیس‌ بانک‌ مرکزی بود و من که‌ وزیر مشاور و رئیس سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌ بودم.
 مشکلات‌ دیگر رو آمده‌ بود. گرفتاری‌های‌ واقعا سخت‌ و لاینحلی‌ به‌ وجود آمده‌ بود. خیلی‌ اعلیحضرت‌ مغموم‌ و افسرده‌ بودند. خیلی‌ روحیه‌ دلتنگی‌ داشتند. فرمودند: «چطور شد یک‌ دفعه‌ به‌ این‌ وضع افتادیم؟» خب، آقایان‌ همه‌ ساکت‌ بودند. من‌ گفتم: قربان‌ اجازه‌ بفرمایید به‌ عرضتان‌ برسانم. ما درست‌ وضع‌ مردمی‌ را داشتیم‌ که‌ در دهی‌ زندگی‌ می‌کردند و زندگی‌ خوشی‌ داشتند و منتهی، خب، گرفتاری‌ این‌ را داشتند‌ که‌ خشکسالی‌ شده‌ بود و آب‌ کم‌ داشتند‌ و آن‌قدر آب‌ نداشتند که‌ بتوانند کشاورزی‌ بکنند. خب، هی‌ آرزو می‌کردند که‌ باران‌ بیاید و باران‌ بیاید. یک‌‌وقت‌ سیل‌ آمد. آن‌قدر باران‌ آمد که‌ سیل‌ آمد. زد تمام خانه‌ و زندگی‌ و زمین‌های‌ مزروعی‌ اینها همه‌ را خراب‌ کرد. آدم‌ها خوشبختانه‌ زنده‌ ماندند و توانستند جانشان‌ را به‌‌در ببرند، ولی‌ زندگی‌شان‌ از همدیگر پاشید و اصلا معیشت‌شان‌ به‌ هم‌ ریخت. ما هم‌ درست‌ همین‌ وضع‌ را داریم. ما مملکتی‌ بودیم‌ که‌ داشتیم‌ به‌ خوشی‌ زندگی‌ می‌کردیم. خب، پول‌ بیشتری‌ دلمان‌ می‌خواست. درآمد بیشتری‌ دلمان‌ می‌خواست‌ که‌ مملکت‌ را بسازیم. یک‌‌دفعه‌ این‌ درآمد نفت‌ که‌ آمد مثل‌ سیلی‌ بود که‌ تمام‌ زندگی‌ ما را شست‌ و رفت.

اعلیحضرت خیلی‌ هم‌ از این‌ حرف‌ من‌ خوشش‌ نیامد و ناراحت‌ شدند و پاشدند جلسه‌ را تمام‌ کردند و رفتند‌ بیرون. همه‌ هم‌ به‌ من‌ اعتراض‌ کردند که‌ این‌ چه ‌حرفی‌ بود که‌ زدی؟ گفتم: آقایان، این‌ واقعیت‌ است. بایست‌ به‌ اعلیحضرت‌ بگوییم. این‌ درآمد نفت‌ است‌ که‌ پدر ما را درآورد.»
توجه کنید که این گزارش مربوط به یک‌ سال پیش از برکناری هویدا یعنی در ‌سال ۱۳۵۵ است و در ‌سال ۵۶ که او برکنار شد و جمشید آموزگار آمد، وضع بسیار بدتر شده بود. درواقع آموزگار که کارشناس و اقتصاددان هم بود، نتوانست مشکلات را حل کند و استیصال بر سر و روی مقامات آن حکومت چیره
شده بود.
در حقیقت اگر انقلاب رخ نمی‌داد، سقوط اقتصادی آن حکومت سرعت بیشتری هم می‌گرفت، زیرا بیماری شاه که بعدا معلوم شد از همان زمان سرطان داشته، او را از تصمیم‌گیری بازداشته بود و از آن‌جا که حکومت او فردی بود، اشخاص دیگری هم وجود نداشتند که بتوانند به جای او تصمیم بگیرند و از همان زمان برخی از مقامات و سرمایه‌داران شروع به خروج از کشور کردند.
بنابراین تصویر بهشت‌گونه‌ای که برخی رسانه‌ها برای تداوم احتمالی آن رژیم می‌سازند، براساس این مستندات سرابی بیش نیست. خاطرات مقامات آن حکومت در فهم استبداد شاه و بن‌بستی که او دچارش شده بود بسیار گویاست.


تعداد بازدید :  257