علیرضا مجمع منتقد
جشنواره فیلم فجر دیگر آینه جامعه ایران نیست. سالها قبل در دورههای ابتدایی جشنواره، زمانی که بخش مسابقه داشتیم و خارج از مسابقه، اتفاقا فیلمهای خارج از مسابقه خیلی نمایشگر جدی روح جامعه در ساختار سینما بود. چیزی حدود 60 فیلم در جشنواره فیلم فجر که با قاعده و دستور «اکران در جشنواره، پیشنیاز اکران عمومی» باید به جشنواره میرسیدند عملا دیوانهخانهای برای فیلمسازان و استودیوهای صداگذاری و تدوین به وجود میآورد که بعضی از کارگردانها را رسما به جنون میکشید. فیلم میکس داریوش مهرجویی این وضع را به سادگی نمایش داده است.
این دستور غیرمنطقی اما، یک مزیت ویژه داشت و آن نمایش تقریبا همه فیلمهایی بود که قرار بود در سال بعد اکران شوند. به همین دلیل یک آینه جلوی منتقد و مردم گذاشته می شد از تفکر فیلمساز.
الان دیگر این وضع نیست. با افزایش تولید فیلم های سینمایی و گرمشدن تنور صنعت سینما نگاه فیلم سازان به جشنواره فجر با گذشته تفاوت جدی دارد. فیلمسازانی اصرار دارند به جشنواره بیایند که یا فیلم اولشان است و می خواهند دیده شوند، یا تهیهکنندهشان به دنبال مطرحشدن است، وگرنه همین امسال فیلمهایی اکران شد و رکورد شکست که نیازی به جشنواره فجر نداشت. هزارپا ساخته کسی بود که از جشنواره فجر رشد کرده بود، اما نیازی ندید فیلمش را خرج جشنواره کند و رفت در اکران و بالای 20میلیارد فروخت. قانون مورفی رامبد جوان هم به همین ترتیب. جشنواره فجر دیگر آینه جامعه نیست. فیلمساز از مردم بسیار عقبتر است. او سعی میکند توصیه اخلاقی کند تا اینکه فیلم بسازد. یلدا(مسعود بخشی) و جمشیدیه(یلدا جبلی) نمونههای این توصیههایی است که سینمایی پشتش نیست. سوژهها دِمُده شده و نگاه فیلمساز به دنبال مردم میدود به جای اینکه در منظرگاهی بایستد و به مردم از زاویه آن منظرگاه تصویری تازه از مسأله ای را نشان دهد. این چند روز جشنواره فجر هرسال از ناامیدکننده ترین روزهایسال
برای ماست.