حسام حیدری طنزنویس
آشفتگی | فریدون جیرانی
شاید ندانید ولی آقای جیرانی توی کتابخانهاش یک بخشی دارد به اسم: «داستانهای خانواده مشرقی» که پر از فیلمنامههایی است که در دوران جوانی نوشته و فامیلی کاراکتر اصلی همهشان هم مشرقی است. فریدون هر موقع که هوس فیلم ساختن میکند، میرود سراغ این کتابخانه و یکی از فیلمنامهها را میکشد بیرون. بعد تفالی هم به کتاب «تکنیکهای فیلمبرداری» میزند و فیلمنامه را بدون بازنویسی با همان تکنیک، فیلمبرداری میکند. ایندفعه داستان یک مشرقی را میبینید با زاویه تصویر کج، به این قضیه بهرام رادان و بازیهای تصنعیاش را هم اضافه کنید تا ببینید به چه اعصاب (و البته گردن) قویای برای دیدنش احتیاج دارید.
سرخپوست | نیما جاویدی
این فیلم دو ویژگی مهم دارد: اول اینکه مسعود فراستی آن را دوست داشته. اینکه چیزی بسازی که مسعود فراستی دوست داشته باشد، مطلقا کار آسانی نیست. فراستی حتی از خودش هم راضی نیست و فکر میکند هنوز آنطور که باید و شاید درنیامده و هنوز ماقبل منتقد و مقواست، چه برسد به اینکه بخواهد از چیز دیگری خوشش بیاید. ویژگی دوم هم این است نوید محمدزاده در این فیلم بازی کرده، ولی بهطور اعجابانگیزی نه معتاد است و نه داد و فریاد میکند و دعوا راه میاندازد. اینکه از نوید محمدزاده که تو خانه با خودش هم دعوا میکند، بازی کنترلشده بگیری، خودش مهارتی است و به این خاطر باید به نیما جاویدی تبریک گفت.
سال دوم دانشکده من | رسول صدر عاملی
تجربه نشان داده پرویز شهبازی هر موقع فیلمنامه خوب داشته، خودش ساخته. پس اگر یک کمی زرنگ باشید، به همین دلیل واضح و مشخص، خودتان سمت این فیلم نمیروید. تنها ویژگی خوب آقای صدرعاملی این است که هر چند سال یکی دو تا بازیگر دختر وارد سینما میکند و مخاطبان را از این وضع سرخوردگی تکراریشدن مهناز افشار و سحر دولتشاهی نجات میدهد. جدای از اینها فیلم یک سورپرایز هم برایتان دارد: استاد اعظم مسعود صابری که پس از مزین کردن پزشکی و موسیقی، این بار به سراغ عالم سینما آمده. جا دارد که به احترام استاد با یک بیت از ترانه ایشون این بخش را به پایان ببریم که میفرماید: «همه اینو میدونن که من شدم وابستت/ من و این گوشی و عکسای توئه لامصب». چرا میکروفن رو میگیرم سمتتون نمیخونید؟
غلامرضا تختی | بهرام توکلی
مظلومتر از آقا تختی پیدا نکردید؟ انصافا آقا غلامرضا کاری به کار شما داشت؟ یک گوشهای از خاطره مردم داشت کشتیاش رو میگرفت و در کمال مهربانی از پای زخمی حریف زیر نمیگرفت. چرا با اسطورههای ما این کارها رو میکنید؟ بابا این همه موضوع. همون مارادونا مگه چه اشکالی داشت؟ تو رو خدا روح بزرگان را در آن دنیا نلرزونید. یک استراتژی خوب برای این سازمانها و بنیادهایی که برای فیلمسازی وام میدهند این است که بهشون بگیم: «بیخیال بزرگان و انسانهای محبوبمون بشید. برید سراغ دشمنها و در مورد اونا فیلم بسازید»، اینطوری ضربه فرهنگی سختی به دشمن وارد خواهیم کرد.
متری شیشونیم | سعید روستایی
مهمترین شوخی شوهر عمهای که با فیلم جدید سعید روستایی میشود کرد این است که «اسم فیلم اول جشنواره متری شیش و نیم بود الان متری دوازده کمتر بهت نمیدن» هارهارهار. قارت قارت قارت. زارت زارت زارت. اما از اینها گذشته ویژگی مهم متری شیشونیم این است که سانسور خواهد شد. پس سعی کنید هر طور شده در جشنواره آن را ببینید و بعد موقع اکران ادای زرنگها را دربیارید و به بقیه پز بدهید که قسمتهای سانسورشده را دیده بودید. البته این کار هم سخت است، چون ما چند بار برای دیدنش بلیت گرفتیم، ولی هر دفعه عوض شد و جایش یک فیلم دیگر نشانمان دادند.
ناگهان درخت | صفی یزدانیان
آیا از بیخوابی رنج میبرید؟ آیا از مصرف قرصهای خوابآور خسته شدهاید؟ آیا همه شب شما را نمیبرد خواب؟ برای شما برنامه ویژهای داریم. خانمها آقایان: ناگهان درخت.
هنگام مراجعه به سینما حتما بالش و پتوی شخصی خود را همراه داشته و مسواک زده باشید. از دوستانی که در خواب غلت میزنند یا خُرخُر میکنند، درخواست میشود این موضوع را قبل از شروع فیلم به مسئولان سالن اطلاع دهند. فیلم این امکان را برای شما ایجاد کرده که در سالن سینما همزمان اینستاگرام و توییتر خودتان را هم چک کنید و کارهای عقب افتاده شرکت را هم راست و ریس کنید.
مردی بدون سایه | علیرضا رئیسیان
فیلم مردی بدون سایه اینطوری ساخته شده که عوامل فیلم یک پولی از یک جایی دستشان رسیده بوده، بعد با خودشان گفتهاند که: «کدوم کشور رو تا حالا نرفتیم؟» یا «کدوم کشور این فصل سال خوبه؟» بعد چند تا از رفقا را بهعنوان عوامل فیلم صدا کردن و پا شدن رفتن اسپانیا که هم پول خرج شود و هم یک فیلمی ساخته باشن. فقط اتفاقی که افتاده این بوده که تو یکی از رستورانهای اسپانیا، غذا میریزه روی فیلمنامه و صفحات آخرش کثیف میشه. اینطوری میشه که مجبور میشن پایان فیلم را همین طوری باز بذارن و برگردن ایران.
تیغ و ترمه | کیومرث پوراحمد
این که یک فیلم بتواند همه منتقدان را در مورد بد بودن خودش هم نظر کند، خودش کار بزرگی است. در مورد هر کدام از فیلمهای جشنواره اگر تحقیق کنید حداقل یک منتقد پیدا میشود که کمی خوشش آمده باشد، ولی تیغ و ترمه یک چیزی است که از ریز و درشت و کوچک و بزرگ منتقدان به بد بودنش اذعان دارند. به خاطر همین به نظرم لازم است یک سیمرغ (از همانها که شب آخر جشنواره اختراع میشود) برایش کنار بگذارند. البته یک سیمرغ (و چندین سلام و درود و تهنیت) هم برای هیأت انتخاب باید کنار بگذارند که این فیلم را تو جشنواره راه داده.
شبی که ماه کامل شد | نرگس آبیار
من حدس میزنم خانم آبیار سر یک کَلکَل و دعوا این فیلم را ساخته. مثلا با یکی از کارگردانها سر اینکه کی بهتر فیلم میسازد بحثش شده بوده. آن کارگردان گفته: «من اصلا بدون هیچ کدوم از بازیگرهای سوپراستار فیلم میسازم» و آبیار قاطی کرده و تو جواب گفته: «من نهتنها سوپراستار نمیخوام که حتی الناز شاکردوست رو هم برمیدارم» و اینطوری میشه که همه کارگردانها از این همه جسارت و شجاعت خوف میکنن و به بحث ادامه نمیدن.
قسم | محسن تنابنده
یک فیلم از ژانر معروف و دوستداشتنی ایرانیها: ژانر فلاکت. محسن تنابنده حس کرده که خیلی کار طنز کرده و باید یک کمی فضا را جدی کند، ولی ایندفعه از آن طرف بوم افتاده و گند سیاهی و تلخی را درآورده. فقط کاش نوید محمدزاده هم داشت. یعنی آدم فیلم تلخ میبیند هر لحظه انتظار دارد نوید محمدزاده از یک جایی بیاید بیرون و عربده بزند.
طلا | پرویز شهبازی
اگر از روی اسم پرویز شهبازی این فیلم را برای تماشا انتخاب کردهاید، یک لحظه دست نگه دارید. یک اسم دیگر هم اینجا هست: رامبد جوان.
سمفونی نهم | محمدرضا هنرمند
آن بازیگری که همیشه نقش روح و جن و ملکالموت را بازی میکند، کیست؟ بله حمید فرخنژاد. در این فیلم هم همین نقش را دارد. یک کمی هیتلر و کوروش و امیر کبیر و دیالوگهای بامزه هم به ماجرا اضافه کنید تا سمفونی نهم درست شود. اما جالبترین جای ماجرا این است که عوامل فیلم اصرار دارند که فیلمشان کمدی نیست. (از تهیهکننده 25 سالهاش هم گذشتیم، شما هم بگذرید.)
رد خون | محمدحسین مهدویان
اگه فکر کردید که ما با این فیلم شوخی میکنیم، اشتباه میکنید. ما داریم نون و ماست خودمون رو میخوریم. سرمان هم تو کار خودمان است. اصلا غلط کردیم. ببخشید.