تاریخ معاصر ایران خصوصا اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی مشحون از اتفاقات عجیب و غریبی است که شاید تنها بتوان از دریچه «مقتضیات زمان» آنها را به تحلیل نشست و درک کرد. این دورهای است که دخالتهای دولتهای روس و انگلیس در امور داخلی ایران به حد اعلای خود رسیده است و ضعف حکومت مرکزی میرود تا بار دیگر خاطره دوران «ملوکالطوایفی» و «هر منطقه یک گردنکش محلی» را در اذهان زنده کند. ضعف احمدشاه قاجار در اداره کشور و بیتمایلی فطری او به امر سلطنت را البته شاید بتوان یکی از مهمترین دلایل این هرج و مرج تلقی کرد و شاید اگر نبود میراث مشروطه و وجود بزرگانی چون سیدحسن مدرس، ملکالشعرای بهار، مشیرالدوله و... وضع ایران بدتر از چیزی میشد که امروز با مرور تاریخ قابل مشاهده است.
شاهِ بی تفنگ
نود و چهار سال پیش در چنین روزی، برابر 25 بهمن 1303 خورشیدی، به حکم مجلس شورای ملی احمدشاه قاجار از فرماندهی کل قوا عزل شد و اختیار کلیه قوای نظامی مملکت به رضاخان سردار سپه سپرده شد. با این اتفاق درواقع برای نخستینبار یک شاه ایرانی در حین سلطنت اختیار امور نظامی را از کف میداد و مهمترین اهرم اعمال قدرت خود را به فرد دیگری واگذار میکرد. در اینکه رضاخان از لحظه ظهور جدی در تاریخ سیاسی ایران یعنی کودتای سوم اسفند 1299 خورشیدی به فکر تصاحب تاج و تخت بود، شکی وجود ندارد، اما اینکه مجلس شورای ملی بهعنوان میراثدار انقلاب مشروطه زیر بار چنین اقدامی برود از آن وقایعی است که در سطور نخستین همین مطلب از آن با عنوان «عجیب و غریب» یاد شد. احمدشاه هرچند ضعیف و فراری از دنگ و فنگهای پادشاهی، در زمان عزل از فرماندهی کل قوا سلطانی رشید و قادر به اداره امور مملکت به شمار میرفت و بهواقع اتفاقی نیفتاده بود که مجلس یا هر نهاد قانونی دیگری به این نتیجه برسد که او صلاحیت تمشیت امور مهم کشور را ندارد.
ترفند مجلس
این که چرا در صحن مجلس مخالفتی جدی با این تصمیم انجام نشد تا حدود زیادی به بازی زیرکانه رضاخان و تمایل ظاهری او به در رأس نشان دادن مجلس برمیگشت. رضاخان در این دوره بیشترین ارتباط را با نمایندگان مهم مجلس برقرار کرد و در ملاقاتهای حضوری همواره از کارشکنیهای شاه و درباریان در اداره امور کشور گلایه میکرد. از سوی دیگر، نمایندگان موثر مجلس نیز با توجه به آشنایی با روحیات رضاخان، نگران این بودند که او پس از مشاهده مقاومت مجلس بازی قدرت را بر هم بزند و با کودتایی دیگر خود بهتنهایی در رأس همه امور قرار گیرد. از این رو، بسیاری از تحلیلگران تاریخ معاصر ارایه این امتیاز یعنی فرماندهی کل قوا را سیاستی موقت برای فرونشاندن میل ریاستطلبی رضاخان قلمداد کردهاند، هرچند که ترفند فوق نهتنها کارگر نیفتاد، بلکه عطش او را برای تصاحب همهجانبه قدرت سیاسی در کشور فزونی بخشید.