شماره ۱۶۳۷ | ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۵ اسفند
صفحه را ببند
فلکه اول

مترجم زن رئیس!  | شهاب نبوی| رئیس هر روز صبح خودش می‌آمد جلوی در خانه ما و من را به اداره می‌رساند. نه این‌که عاشق چشم و ابروی من باشد، نه، من تا اداره وظیفه داشتم که اخبار روز ایران و جهان و حومه را که از قبل آماده کرده بودم، به او بدهم. زن رئیس توی خانه نمی‌گذاشت رئیس اخبار ببیند و صبح تا شب سریال ترکیه‌ای نگاه می‌کرد و هروقت رئیس می‌زد اون کانال تا اخبار ببیند، بهش می‌گفت: «تو دیه منو دوشت ندالی. بولو گمسو اخبالت لو نداه تون.» حقیقتش تنها وظیفه من خواندن اخبار نبود. حقیقتش این است که رئیس آدم پیر و فرتوتی بود و صحبت‌های همسر جوانش را نمی‌فهمید و من وظیفه داشتم صبح تا شب توی اتاق رئیس بنشینم که اگر یک وقت همسرش تماس گرفت، صحبت‌ها را ترجمه کنم. حقیقتش گاهی خانه‌شان هم می‌رفتم. یک روز زن رئیس تماس گرفت و گفت: «کشاپد، بولو گمسو، دیه باهات دندگی نمی‌سونم. سوهل دختل لاله‌ام بلاس پولته خلیده اما من دیبیست سیس دالم. تا پولسه نخلیدی نیای تونه عبدی.» برای رئیس ترجمه کردم که همسرش بسیار ناراحت و ناخرسند است از این‌که شوهر دخترخاله‌اش برایش اتومبیل پورشه خریده و او یک دستگاه خودروی ۲۰۶ بیشتر ندارد. همسر او آن‌قدر از این موضوع ناراحت است که او را غیربهداشتی خطاب کرده و همچنین آرزوی گم‌شدنش را کرده. رئیس هم که آخر هفته بود و حوصله دعوا و فاصله‌گرفتن را نداشت، گفت بهش بگو می‌خرم. همسرش این را که شنید، گفت: «قلبون اون دل دُنده‌ات ساقولوی من.» به رئیس گفتم بسیار خوشحال شدند و از هیکل شما تعریف کردند. شغل من مهمترین شغل اداره است. اگر من نباشم، بهره‌وری رئیس شرکت بشدت پایین می‌آید.


تعداد بازدید :  288