در اواسط دهه 60 خورشیدی یک مجموعه تلویزیونی - که احتمالاً محصول کشور سوریه بود - با موضوع زندگی سیدجمالالدین اسدآبادی از شبکه یک سیما پخش میشد که از قضا مورد توجه مخاطبان واقع شد. نام سیدجمالالدین اسدآبادی برای برخیها بیش از هر چیز یادآور کسی است که میرزا رضا کرمانی را تحریک به کشتن ناصرالدین شاه قاجار کرد. تاریخنویسان در اینکه ضارب شاه قاجار مرید سیدجمال بوده است متفقالقول هستند، اما اینکه او دستور قتل ناصرالدین شاه را داده باشد از مواردی است که هیچ سند تاریخی متقنی برای آن موجود نیست و به نظر میرسد در این مورد بهخصوص واقعیت و افسانه به هم آمیخته شده باشند. درنهایت چه این ادعا درست باشد یا نباشد، محدود کردن چکیده زندگی این متفکر بزرگ به صدور یا عدم صدور فتوای قتل ناصرالدین شاه تنها نشاندهنده فهم اندک از تأثیر عظیمی است که سیدجمال بر اندیشه اسلامی و متفکران بعد از خود گذاشت.
مبلغ پیشرو اندیشه اتحاد اسلام
سید جمالالدین اسدآبادی از مبلغان اسم و رسمدار و پیشرو اندیشه اتحاد اسلام بود. براساس این اندیشه هر گونه پیوند با میهن و قومیت باید با پیوندهای فراملیتی اسلام و اتحاد بین مسلمانان جایگزین شود. سید جمال با شناسایی ضعف و دردهای مسلمانان، در طول حیات خود نسبت به مبارزه با عوامل عقبماندگی جوامع اسلامی همت گماشت و همواره به دنبال راهحلی برای مقابله با استضعاف و تحمیق تودهها بود. برخی سیدجمال را به دلیل تفکراتش درخصوص اتحاد جهان اسلام ازجمله متفکران حوزه بنیادگرایی دینی ارزیابی میکنند درحالی که به عقیده بسیاری از اندیشمندان اسلامی سیدجمال دقیقاً برعکس چنین تصوری باید تجزیه و تحلیل شود و شاید حتی بتوان او را از پرچمداران عرصه روشنفکری و نوگرایی دینی در جهان اسلام دانست.
مرگ در استانبول، مدفن در کابل
سیدجمالالدین اسدآبادی 122سال پیش در چنین روزی، برابر 18 اسفند 1275 خورشیدی در استانبول درگذشت و در آرامستان شیوخ به خاک سپرده شد. اما 9سال بعد در زمان حکومت سلطان عبدالحمید و به درخواست دولت افغانستان که مورد پذیرش سلطان عثمانی قرار گرفت، بقایای پیکر او به کابل منتقل و در دانشگاه این شهر به خاک سپرده شد. این میان یکی از مهمترین نقدهایی که به سیدجمال وارد شده و البته که ظاهراً خود او نیز این را قبول داشته است تلاشش برای تاثیرگذاری بر عمال رده بالای حکومتی (خصوصاً دربار عثمانی و مصر) و بیتوجهیاش به کف جامعه بوده است. از او در این خصوص چنین نقل شده است که: «افسوس میخورم از اینکه کشتههای خود را ندرویدم. ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخمهای بارور و مفید خود را در زمین شورهزار سلطنت فاسد نمیکردم. آنچه در آن مزرعه (مردم) کاشتم به ثمر رسید و هر چه در این کویر (سلاطین) غرس کردم، فاسد شد.»