شماره ۱۶۴۲ | ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۱ اسفند
صفحه را ببند
مرور چهار دهه فعالیت در هلال‌احمر در گفت‌وگو بایکی از استادان پیشکسوت جمعیت
برای نجات زلزله‌زدگان با موتور از تهران به رودبار رفتم
بم، تجربه بزرگی برای امداد گران بود

یاری به دیگران با زندگی‌اش عجین شده و همیشه خود را آماده کمک به مردم می‌داند. همین حس انسان دوستی بود که روزگاری او را در مسیر جمعیت قرار داد. برای رفتن به صحنه حادثه نیازی به آفیش، هماهنگی یا خودرو  ندارد. برای کمک به همنوعانش در رودبار سحر‌گاه با موتور امانتی به کمک آسیب‌دیدگان می‌رود و همیشه آماده خطر است. تجربیات تلخ و شیرین خدمت در هلال‌احمر شده است بخش جدانشدنی زندگی‌اش. امدادگری است که آموخته‌های سالیان خدمت خود در زلزله بم، رودبار، کرمانشاه، جنگ تحمیلی و... را به‌صورت مکتوب ثبت کرده است تا کتابی باشد تجربی برای امدادگران جوان. استادی است که همواره در پشت پرده‌ای از حجب و حیا خود را پنهان کرده است. او شهریار مزید‌آبادی است؛ امدادگر و استاد آواربرداری که ازخاطراتش و ماجراهایی که در این 37 سال خدمت در جمعیت داشته است می‌گوید.

 چگونه با جمعیت آشنا و به آن ملحق شدید؟
سال 1360 با دیدن آگهی روزنامه برای اعزام امدادگر به جبهه به مجموعه وارد شدم. در آن زمان جوانان برای اعزام به جبهه با یکدیگر رقابت می‌کردند و من هم چون دوست داشتم در دفاع از کشور نقشی را ایفا کنم به جمعیت پیوستم. ستاد ثبت‌نام در خیابان عباس‌آباد (شهید بهشتی فعلی)، محدوده میدان تختی بود. 60 داوطلب خانم و آقا بودیم که در دو روز مختلف ثبت‌نام کردیم و سپس در یک دوره آموزشی 45 روزه که به‌طور فشرده و سه روز در هفته برگزار می‌شد شرکت کردیم.
 شما جزو امدادگرانی هستید که از روزهای آغازین جنگ در جبهه‌ها حضور داشتید. درست است؟
بله؛ در دو مقطع در جبهه حضور داشتم. سال 59 و در روزهای اول جنگ که همراه با دوستان بسیج و سپاه خرمشهر فعالیت می‌کردم و در مقطع دوم، سال 60 به جبهه رفتم. بعد از جنگ نیز به تهران آمدم و به‌عنوان عضو داوطلب جمعیت هلال‌احمر وارد منطقه جنگی و تصادفا در تقسیم دوباره نیرو وارد خرمشهر شدم. در زمان آزادسازی خرمشهر مسئول ستاد تخلیه مجروحان فرودگاه مهرآباد بودم. که مقطع اول در سال 1359 در جنگ آغاز شد و در مقطع دوم سال 1360 حضور داشتم.
 از نظر شما سخت‌ترین نوع امداد کدام است؟
امدادگری در جنگ از سخت‌ترین کارهاست، چون اسلحه‌ای برای دفاع از خود نداری. آن روزها اسلحه ما فقط یک کوله پشتی بود مشابه بقیه، شاید اندکی بزرگ‌تر که باید وسایل مورد نیاز برای کمک به مجروحان یک عملیات و وسایل شخصی خود را در آن جای می‌دادیم. هرکسی به شرایط اضطرار می‌افتاد صدا می‌زد «امدادگر». ما مدافع و یار همه بودیم.
آن روزها جمعیت روی دوش داوطلبان می‌چرخید و امدادگران جمعیت در جنگ شهرها فعالیت گسترده‌ای داشتند. حتی بودند کسانی که توانایی رفتن به مناطق جنگی برای دفاع را نداشتند اما یاور مردم عادی و مدافعان مردم بودند.
  براساس سوگند نامه جمعیت، نباید تفاوتی میان اسرای جنگی عراقی و رزمندگان و شهروندان ایرانی وجود می‌داشت. برخورد امدادگران ایرانی در مواجهه با اسرای عراقی چنین بود؟
جمعیت هلال‌احمر یک نهاد چند وجهی است که در دوران جنگ تحمیلی از دوازده وجه هم گذشته بود. ما در جبهه، شهرها، اردوگاه اسرا و نقاهتگاه‌ها برای درمان افرادی که از بیمارستان‌ها مرخص می‌شدند حاضر بودیم و باید برخوردمان با همه آنها به‌صورت یکسان بود.
من در تبادل اسرا چندین بار مسئولیت داشتم؛ نخستین بار در عملیات فتح‌المبین از دزفول تماس گرفتند که یک هواپیمای جمبو جت 747 حامل485 اسیر عراقی است. چون تعداد این اسرا زیاد بود نمی‌توانستند آنها را از راه زمینی انتقال دهند. برخورد ما با این اسرا کاملاً مانند مجروحان ایرانی بود؛ چون در سرشت و خون ما مجروح، مجروح است. جزو دستورالعمل‌های ما بود که بیطرف باشیم. از آن سو توقع داشتیم عراقی‌ها نیز با اسرای ما به همین صورت برخورد کنند و اگر غیر از این بوده باشد، باید پیش وجدان خود جوابگو باشند.
  شما به‌عنوان یکی از امدادگران قدیمی که در عملیات‌های دفاع‌مقدس حضور داشتید قطار امداد را چگونه ارزیابی می‌کردید؟
وقتی عملیات‌ها گسترده و فضای هوایی ناامن می‌شد، بهترین وسیله برای انتقال مجروحان به مراکزدرمانی، نقاهتگاه‌ها و... قطار امداد بود. جمعیت هلال‌احمر چندین واگن مختص حمل مجروح و واگن‌های تخصصی بیمارستانی داشت وقتی این واگن‌ها در کنار هم قرار می‌گرفتند یک بیمارستان مجهز برای درمان مجروحان ایجاد می‌شد.
تنها قطار سفید در آن زمان قطار امدادی بود که آرم هلال‌احمر بزرگ و واضح در همه جای آن نقش بسته بود. در همه جای دنیا آمبولانس‌ها و تجهیزات امدادی از امنیت کامل برخوردارند. ما پروتکل ژنو را داریم که از نیروهای امدادی حمایت می‌کند. با این حال دوبار به این قطار حمله هوایی شد که این تخلف بارز عراقی‌ها بود. یکبار بین اهواز و دزفول به سمت قطار بیمارستانی شلیک کردند که قطار سوخت و هنوز می‌توانید لاشه آن را نزدیک دوکوهه ببینید، این درحالی بود که چندین مرتبه توسط همین قطار مجروحان عراقی را جابه‌جا کرده بودیم.
  یک خاطره از زمان فعالیت‌تان در جمعیت را برایمان بگویید.
سال 1369 شب بازی اسکاتلند و برزیل در مسابقات جام جهانی، تهران لرزید. فکر کردیم طوفان و باد است. ساعت 5و نیم صبح بود. زنگ منزل ما بدون قطع نواخته شد. یک نفر دستش را روی زنگ گذاشته بود. وقتی پشت آیفون رفتم، دیدم استادم منوچهر عبدخداوندی موتور همسایه‌شان را قرض گرفته و به دنبال من آمده است. گفت: «‌خوابیدی؟ مردم زیر آوار زلزله رودبار دارند جان می‌دهند.» از همانجا و با همان موتور به رودبار رفتیم.
  از نظر شما به‌عنوان یک امدادگر که سال‌های سال در این حوزه فعالیت کرده و مدرس این حوزه هستید، امداد‌رسانی در زلزله و جنگ چه تفاوتی دارند؟
داستان زلزله با جنگ متفاوت است؛ سانحه و فاجعه‌ای منحصربه‌فرد است. زلزله را نمی‌توان با هیچ حادثه دیگری مقایسه کرد. می‌توان گفت گستره زلزله رودبار بیشتر از زلزله‌های دیگر بود. در زلزله رودبار و منجیل، بخشی از طارم کلا از بین رفت. حتی در رشت دو ساختمان فروریخت. روزگار بدی بود و ما هنوز تجربه زلزله نداشتیم. آقای خدا بنده تجربه زلزله طبس را داشت و با ما متفاوت بود. بم، زلزله بزرگی بود وخسارت‌های زیادی به بار آورد.
  شما در کسوت امدادگر تاکنون وحشت کرده‌اید؟
امدادگر هم انسان است و وحشت می‌کند ولی باید سریع خود را با محیط تطبیق دهد، چون همه منتظر واکنش او هستند. اضطراب امدادگر نمود چند برابری برای مجروحان دارد. ترس و دلهره باعث می‌شود نتوانیم به خوبی به مجروحان خدمات ارایه کنیم، این در حالی است که امکان دارد ما نیز خودمان آسیب ببینیم. بنابراین سعی می‌کنیم در نخستین اقدام با حفظ آرامش، علاوه بر کمک به مردم آنها را به سمت اسکان و زندگی تازه هدایت کنیم.
 مرحوم بیژن دفتری فرمانده اصلی عملیات‌های امدادی را در زلزله رودبار دیدید؟
با بیژن دفتری قبل از زلزله رودبار آشنا شدم. دفتری همه کاره زلزله رودبار بود، زمانی که تهران بمباران شد او مسئول اسکان و احداث چادرها در پارک چیتگر تهران برای مردمی بود که از بمباران می‌ترسیدند.
  از زلزله بم چه درسی گرفتید؟
بم، یک تجمع بزرگ از کشورهای کمک‌کننده بود. سی و پنج کشور برای کمک آمدند که اصلاً نیازی نبود این همه کشور برای کمک بیایند، چون ایران خود در این حوزه توانمند است. اما ارگان‌ها به‌صورت برنامه‌ریزی نشده عمل کردند و منجر به آشفتگی در بم شد؛ به‌عنوان مثال همه آب مقطرها و بتادین‌ها را از شهرها جمع کردند و به بم فرستادند که این موضوع بیمارستان‌هایی را که مجروحان به آنها اعزام می‌شدند برای امور درمانی با مشکل مواجه کرد.  همه ارگان‌ها مستقل وارد عمل شده بودند، هجمه بازدید‌کننده‌ها بیشتر از تعداد سکنه شهر بود. رسیدگی، اسکان و غذای آنها به عهده هلال‌احمر بود، سرمای زیاد و نوسان 40 درجه‌ای دما، کار امداد‌رسانی را سخت‌تر کرده بود. نمی‌توانستیم مردم را در خیابان رها کنیم. این موارد کار جمعیت را سخت‌تر و نیروهای کمک‌رسان را در این بخش درگیر کرد.
  چه چیز در جنگ تحمیلی برای شما تعجب‌آور بود؟
کسی باورش نمی‌شد با این مسافت روزی پایتخت آماج حمله قرار بگیرد. اما 31 شهریور 59 فرودگاه مهر‌آباد به‌طور ناگهانی بمباران شد و ما را درگیر خودش کرد.
سال 1364 بمباران شهری بود و سال 1366 عراق موشک‌های تقویت شده را بر روی شهر می‌ریخت. مردم که ترسیده بودند، شهر را تخلیه می‌کردند. اما ما باید می‌ماندیم، گروهی در شهر می‌چرخیدیم، رد موشک‌ها را می‌گرفتیم و به سمت نقطه برخورد موشک می‌رفتیم؛ چون ثانیه‌ها در موشکباران مهم است.
  مسئولیت شما در زمان موشکباران چه بود؟
آوار‌برداری، خارج کردن مصدومان، درمان، انتقال به بیمارستان و کمک به بازمانده‌ها. حتی ما از سکنه ساختمان‌هایی که آسیب دیده بودند نیز حمایت می‌کردیم و اقلام مورد نیاز را به آنها می‌رساندیم.
جمعیت هلال‌احمر نهاد مهمی است. زمانی که سانحه‌ای اتفاق می‌افتد نیروهای امدادی هرکدام بخشی از فعالیت‌ها را انجام می‌دهند بنابراین مسئولیت ما تنها در حوزه‌کاری خودمان نبود و براساس نیاز لحظه‌ای وارد عمل می‌شدیم.
   تاکنون چند جلد کتاب از تجربیات خود تألیف کرده‌اید؟
چهار جلد کتاب نوشته‌ام که دو جلد آن مختص آواربرداری و به سفارش آقای بیژن دفتری است. این کتاب بیان تجربیاتی است که از سال‌های اول کم‌کم یاد گرفتم.
این کتاب‌ها با هدف کمک به مردم برای سوانح مختلف نوشته شده و به خوانندگان کمک می‌کند تجربه‌ها را تجربه نکنند. ما زودتر از سن شناسنامه‌ای‌مان فرسوده شدیم زیرا باید با حوادث زندگی کردیم. حالا این هشدار را به نسل بعدی می‌دهیم که حوادث به ما نزدیک‌اند.
  وظیفه مردم در هنگام بروز سوانح چیست؟
انتظار می‌رود در سوانح مردم به هلال‌احمر اعتماد کنند؛ زیرا جمعیت تمام ارکانش وقف زمان بحران است. تبلیغش برای رساندن کمک در روز واقعه است ما جزو معدود‌ جمعیت‌های ‌هلال‌احمر و صلیب‌سرخ هستیم که فراتر از اساسنامه و آیین‌نامه‌های تدوین شده کار می‌کنیم. امروز جمعیت هلال‌احمر به‌عنوان تأمین‌کننده اسکان اضطراری در منطقه، با داشتن داروخانه، سیستم دارویی و تجهیزات امدادی قوی نقطه اتکایی برای جمعیت صلیب‌سرخ است زیرا خارج از حوادث بین‌المللی به‌عنوان یک همکار صلیب‌سرخ جهانی به آنها کمک می‌کنیم.
 آیا زلزله احتمالی شهر تهران قابل کنترل و امداد‌رسانی است؟
زلزله تهران بزرگ‌تر از حادثه سی چوان چین نیست. سال 2008 این زلزله یک و نیم میلیون بی‌خانمان، 80 هزار کشته و بیش از 150 هزار مجروح داشت، ولی مهار شد. فقط لازم است آماده‌باشیم، آموزش‌های لازم داده شود و وسایل و امکانات مورد نیاز مهیا باشد. امروز آموزش خیلی مهم‌تر از گذشته است. هنوز در کشور ما رویداد و اتفاق خیلی بزرگی نیفتاده است. وسعت همه این حوادث بجز جنگ، در مقابل سوانحی که در دنیا اتفاق می‌افتد خیلی کوچک است. ما هنوز تجربه مشابه زلزله‌های بزرگ در چین و ژاپن، طوفان و گردبادهای شدید و منهدم‌کننده را نداشته‌ایم و به لطف خدا در شرایط امنی هستیم. ولی پاسخگوی آن شرایط نیز هستیم.


تعداد بازدید :  189