حضور فیلم «غلامرضا تختی» در جشنواره فیلم فجر و تابوشکنی آن در نمایش دلیل اصلی مرگ یکی از اسطورههای تاریخ معاصر ایران، بار دیگر جنگ و جدلهای مربوط به طرفداران دو فرضیه «خودکشی» و «قتل» را از زیر خاکستر ایام بیرون آورد. با اینکه «غلامرضا تختی» ساخته بهرام توکلی فرضیه خودکشی را اصل قرار داده بود، اما نتوانست دلیل و برهان قاطعی برای اثبات آن ارایه دهد. در واقع اثر فوق فقط به نوعی شجاعت خویش برای قرارگرفتن در یکسوی خط متمایزکننده طرفداران خودکشی و قتل را به نمایش گذاشت، بیآنکه بتواند کسی را درخصوص درستی نظریه خود مجاب کند. صحبتهای چندی پیش جمشید مشایخی در متهمکردن همسر تختی بهعنوان عامل اصلی انتحار اسطوره کشتی و ورزش ایران را نیز باید از همین منظر تحلیل کرد؛ هرچند که استاد مشایخی یکقدم هم از فیلم فراتر رفته و ضمن تأیید خودکشی مقصر احتمالی آن را نیز معرفی میکند!
مرگ تختی و دوراهی بیسرانجام
این که بهروز افخمی طرفداران نظریه خودکشی را افسانهسرایان سانتیمانتال خطاب میکند، تیغ دو دَمی است که یکسوی آن شخص افخمی را نشانه رفته است. او که ظاهرا ترجیح میدهد فرضیه قتل تختی و نقش احتمالی حکومت پهلوی و ساواک در این ماجرا با پیشکشیدن نشریه خودکشی کمرنگ و لوث نشود، به این سوال پاسخ نمیدهد که چرا در اثر خودش یعنی فیلم «جهان پهلوان تختی» شجاعت اتخاذ تصمیم برای اصلگرفتن یکی از این فرضیهها را ندارد و سیاست «ابهام ابدی» را برای اثر خود برمیگزیند. هرچند که به نظر میرسد اگر افخمی امروز بخواهد بار دیگر تختی را سوژه یک فیلم سینمایی قرار دهد، سمت فرضیه قتل غش خواهد کرد. او البته در بطن پاسخ خود به ادعای جمشید مشایخی تحلیلی را هم مطرح میکند، مبنی بر اینکه حتی اگر فرضیه خودکشی را هم جدی بگیریم، اذیتکردن تختی از سوی حکومت که در فشارهای ورزشی، اقتصادی و حتی اجتماعی متبلور شد، بهعنوان عامل اصلی سوقیافتن اسطوره به سمت خودکشی، نهایتا دستکمی از قتل ندارد.
اسطورگی و بریبودن از خطا
چیزی که امثال افخمی و برخی دیگر از دوستداران غلامرضا تختی را میآزارد، شاید علاوه بر احتمال دستداشتن ساواک در مرگ یکی از بیبدیلترین چهرههای اجتماعی، ورزشی و حتی سیاسی تاریخ معاصر ایران و نگرانی از قسر دررفتن مقصر اصلی در پیشگاه قضاوت تاریخ، «حرمت خودکشی» و متهمشدن تختی به انجام این گناه کبیره است. اعتقاد به بریبودن اسطورهها از خطا، میلی ذاتی است که تقریبا در وجود همه انسانها وجود دارد اما شاید در قضیه غلامرضا تختی و نیمقرن بعد از اتفاقی که در اتاق شماره 23 هتل آتلانتیک افتاد، همان بسندهکردن به فرضیه «مرگ مشکوک» یا «سوال بیپاسخ» تنها راه نجات از تبعات قضاوتهای احساسی و جنگ و جدلهای کلامی باشد؛ سیاستی که بهروز افخمی با هوشمندی در «جهان پهلوان تختی» به نمایش گذاشت اما امروز شاید فقط به قیمت قرارگرفتن در بطن یک جنجال بیحاصل مشغول تبری ضمنی از آن است.