شماره ۱۶۴۷ | ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۷ اسفند
صفحه را ببند
تختی، افسانه‌ای که بود یا افسانه‌ای که می‌خواهند از او بسازند

صحبت‌های بابک تختی اگرچه برای عده‌ای از نزدیکان او یا کسانی که از دور دستی بر آتش دارند و از واقعیت مرگ تختی باخبرند نکته تازه‌ای نداشت، اما بخشی از سینه‌چاکان تختی را شوکه کرد. تختی و خودکشی؟ آن وقت پسر جهان‌پهلوان بیاید اینقدر راحت بگوید که پدرش خودکشی کرده؟ ولی بحران جایی آغاز شد که عده‌ای از مخاطبان خاص این صحبت‌ها علیه بابک تختی و حرف‌هایش شمشیر کشیدند که «این اسطوره‌کشی قابل بخشش نیست» گفتند که «اینها می‌خواهند پهلوان ملت را خراب کنند. می‌خواهند ابهت او را بشکنند. او را در چشم مردم ذلیل کنند.» این که چرا پسر جهان‌پهلوان باید بخواهد پدر را ذلیل کند از آن سوال‌هایی است که مطمئنا کسی جرأت دست بلند کردن برای پاسخگویی‌اش را پیدا نخواهد کرد. اما کم و بیش روشن است که برافروختگان امروز چه در ذهن دارند. مشابه همان که روزی جلال آل احمد را بر آن داشت تا دروغی را آب و لعاب دهد تا به زعم خود از تختی کشته‌ای بسازد که زیر علمش بشود سینه زد. لابد با این نیت پاک که بهانه‌ای دیگر برای حمله به حکومت جبار پیدا شود. که مردم ملجایی پیدا کنند که در پناه آن بتوانند همه زخم‌ خشم خود را جلا بدهند برای روز میعاد. اما تختی درست برخلاف تمام این شعارها و تلاش‌های ایذایی، نه ادعایی داشت و نه به دنبال جنجال بود. او همان بود که با سر پایین افتاده در جلسات جبهه ملی شرکت می‌کرد و به دیدار دکتر مصدق می‌رفت، اما هیچوقت سیاسی نشد. نه پرچم حزبی بالا برد و نه فریادی زد. جز برای مردم که نامشان بر زبانش بود و جز عشقی که در سینه داشت، هیچ نمی‌خواست و قدمی برنداشت. حالا هم معلوم است که عده‌ای فقط بخشی از تختی را می‌خواهند. او را بی آن که نامی از مصدق و طالقانی برده شود. بی آن که به پسرش اجازه حضور در رسانه ملی داده شود. نام ورزشگاه‌ها را تختی بگذاریم اما حرفی از تمایلات و مرگ خودخواسته‌اش نزنیم.
مردم تا دنیا دنیاست تختی را دوست خواهند داشت. او جهان‌پهلوان خواهد ماند. نه مرگ خودخواسته چیزی از ابهت و جلالش کم خواهد کرد نه دیگر گلایه‌های صادقانه بابک. کسانی که می‌خواهند تختی را دوست بدارند باید بدانند او انسانی بود مثل همه. با ضعف‌هایی که سرانجام از پا درش آورد. کسانی که می‌خواهند او را دوست بدارند باید بدانند که او همان چیزی نیست که ادبیات رسمی و جلال و عده‌ای برساخته‌اند. داستان‌های تختی سینه به سینه نقل خواهد شد و غلامرضا با چشم‌های اشکبار از غرور و افتادگی‌اش در چشم‌ها خواهد ماند. کسانی او را ذلیل می‌کنند که گمان می‌کنند زندگی او برای بزرگی کم است و باید مرگ و افسانه‌ای به آن افزود. کسانی که گمان می‌کنند او برای افسانه شدن کم است و گفتن واقعیت زندگی‌اش پهلوان را حقیر خواهد کرد، نخواهد کرد. او به راستی و صداقت زنده بود و به راستی و صراحت پسرش در یادها جاودانه خواهد شد.


تعداد بازدید :  188