شرمنده آقای فیثاغورس |حمید برخورداری| کتاب فروشی بودم که دیدمش، با دوستش کنار قفسه کتابها ایستاده بود و درباره شخصیتهای مهم فلسفه صحبت میکردند. هرچند بحث چندان عمیقی نداشتند و موضوع اصلی حرفشان ظاهر فیلسوفها بود! مثلا دوستش اشاره به صورت اصلاح شده هگل داشت و میگفت: «کنار همین صورت گوگولی با افکارش باعث ریختن شدن موهای زائد جمعیتی شده! » اما خودش سریع حرف دوستش را رد کرد و نگاه ریزی بهم انداخت و گفت: «نخیر جذابیت یک مرد به ریش اونه من فیثاغورس رو ترجیح میدم!»لبخندی زدم و همان لحظه دستی به ریشهایم کشیدم، که فروشنده گفت:«آقا کارتتون موجودی نداره!» جدا از جاماندن خرید آن همه کتابی که قرار بود از هرکدامشان عکسی همراه با فنجانی قهوه به اشتراک بگذارم در یک لحظه گند زده شد به آن سکانس دراماتیک و در آخر بیخیال همه چیز و بدتر از همه آنها شرمنده فیثاغورس شدم و به بیرون آمدم.