سعید اصغرزاده روزنامهنگار
فهم دنیای جدید کارِ آنقدر سختی نیست. کشف حال و روز مطبوعات در این پساچهلسالگی انقلاب هم کار چندان دشواری نیست. مطبوعات از سکه افتادهاند و چراییاش را همگان میدانند. شاید «خبر»ش دیر به گوشها برسد، اما میرسد. واقعیت هم در همین «خبر» نهفته است. مردم جویای «خبر»، دیگر اخبارشان را نمیتوانند در مطبوعات بجویند. چرا؟ چون شبکههای اجتماعی که از گرد راه رسیدهاند، نه خط قرمزی دارند و نه خودسانسوری و نه ممیزی، بنابراین مطبوعات عقب ماندهاند. (سر مطبوعات را با پنبه بریدند و رفت!)
مردم تشنه اطلاعاتند و مطبوعات عاری از اطلاع. مردم در سرفصل خبررسانی، مطالبهگری ژورنالیستی را هم امیدوارند و واکنشهای مقامات را. اما این روزها واکنشها در توییتر و اینستاگرام و تلگرام است که جان مییابند و بعدش مطبوعات دنبالهروی آنها میشوند. یعنی واقعیتش این است که مطبوعات دیگر موجآفرین نیستند که نیستند. مخاطبان تفسیر و تحلیل هم در درجه بعدی طرفداران مطبوعات قرار میگیرند و آقا و خانم روزنامهنگار هر چقدر هم بخواهی ببافد، مخاطبش اندک است. خبر تر و تازه که نداشته باشی، تحلیلهایت به پشیزی نمیارزد. صاحبان تحلیل نادیده و ناشناخته در شبکههای مجازی فخرفروشی میکنند و همزمان با انعکاس اولیه خبر، موج تفسیرهاست که روانه بازار میشود و مهمتر از همه اینکه در تعامل با مخاطب است. مخاطب پایش کامنت میگذارد و در لحظه جواب میشنود.
حالا به این ملغمه عصر معاصر بحران اقتصادی و بیسیاستی کاغذی را اضافه کنید. شاید زمانی آگهیها کفاف مطبوعات را میداد. آگهیهای بخش خصوصی، دولتی و قوه قضائیه. قوه قضائیه از سال پیش، پا پس کشید و دروازه آگهیهایش را بست. بخش خصوصی هم که تولید ندارد که فروش داشته باشد. میماند چند بانک و خودروسازی و چند سازمان و نهاد. اینها هم که مناسبات خودش را دارد! بحث یارانه مطبوعات و نظام و قواعدی که برایش ساختند و دست آخرش چیزی برای مستقلها در بر نداشت هم، بماند برای سامانه شفافسازی که یعنی نه خانی آمده و نه خانی رفته!
بنابراین یکسری روزنامه تعطیل میشوند. یکسری روزنامه کاهش تیراژ میدهند. یکسری روزنامه صفحه کم میکنند. یکسری روزنامه از رنگ صفحات داخلی خود میکاهند و یکسری روزنامه هم قیمتشان را بالا میبرند در این بیقیمتی محض! آنچه سال 98 را با آن آغاز میکنیم، چنین شمایی است؛ دست و پا زدن برای ماندن. ته آن هم معلوم است باید تسلیم فضای مجازی شد. البته روایت درستتر آن این است که روزنامهها باید فضای مجازی را به دست بگیرند. تکتک روزنامهنگاران بهصورت انفرادی کاربران این فضایند. حالا وقت آن است که کار جمعی را انجام دهند و نمیدهند؛ مثل سیل است که آمده است و آماده نیستیم و ما را با خود میبرد.
لابد برای ارضای حس نوستالوژیک روزنامههای کاغذی هم، چند روزنامه گرانقیمت بهعنوان کالایی لوکس، باقی میمانند. باور کنید که این دیگر بیانصافی نیست! رکن چهارم دموکراسی بماند برای دیگران. خلاص!