شماره ۱۶۶۶ | ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۲ فروردين
صفحه را ببند
آدورنو

برزو طنزنویس

واقعیت اینه که متاسفانه امروز صاحب گنده‌بک‌ام حالش خیلی خوب بود و وقتی حالش خوبه یا یه بلایی سر خودش میاره یا من و بلافاصله بعدش فِس میشه و میفته یه گوشه. صدبار گفتم بیا برو خودتو درمان کن پسر، برو بشین روبه‌روی روانکاو بگو من هیپومانیای پیشرفته دارم. برو یه قرصی، آمپولی، کوفتی بگیر قدری نرمال بشه طرز زندگیت. از سرکار که اومد پرید تو حموم به آواز خوندن و بعدش هی رفت ژل ‌زد به موهاش و جلوی آینه تی‌شرت عوض کرد و از نیم‌رخ بیرون‌زدگیِ خیک گنده‌ش رو چک کرد. منتظر بودم باز از اون موزیک دلقکی‌ها بذاره و رقص غمگینِ تهوع‌آورِ اختصاصیش رو جلوی آینه شروع کنه که دیدم زنگ خونه رو میزنن. گویا که اشتباه جاج کرده بودم استاد رو چون چند لحظه بعد یه خیکی دیگه عرق ریزون با بوی دوزخ از آسانسور اومد بیرون و توی بغلش هم یه گربه سیاه. صفر تا صد داستان رو گرفتم. نمی‌دونم این خراب شده خونه‌س؟ کاروانسراست؟ نوانخانه‌س؟ دارالایتامه؟ چیه؟ نمی‌شه که هر بی‌سروپایی رو برداری بیاری تو فضای خصوصی من، اونم بدون اطلاع. خوبه من هم فردا دست یه عباس‌آقایی رو بگیرم بیارم تو خونه و بگم ببین عباس‌آقا این‌جا توالته، اونجا حمومه، روی این تخت هم می‌تونی بخوابی؟ نمی‌شه که بدون هماهنگی به خانم همکارت بگی گربه سیاه نرش رو بیاره خراب کنه سر ما و خودش بره مسافرت. بدتر از این ترکیب هم داریم؟ تو هرهر و کرکر کنی با آقا خیکیه، اونوقت من واستم نگاه کنم که این گربه‌نره میره توی دستشویی شخصیم کارخرابی می‌کنه؟ تا گنده‌بک چندبار بگه برزو، سلام کردی به عمو؟ و بعد با جناب همکار قدری معاشرت کنن و دری وری تفت بدن راجع به شرکت و اینا؛ رفتم سراغ سیاه‌سوخته و دیدم اِوا، گربه‌هه از این ننر دستی‌هاست. اهل دلبری و مظلوم‌نمایی. نگاه به سرامیکِ کف، بی‌صدا، موها شونه شده، ناخونا از ته کوتاه. یه مموشِ کلیشه‌ای. یه پرشینِ تیپیکالِ بهمن‌ماهی. حالا اسمش چیه؟ آدورنو! خدایا منو گاو کن. بابا خفن، تهِ فلسفه، جامعه‌شناسِ شهیر! اسمشو که فهمیدم گرفتم همونجا جلوی صاحبش مثل سگ زدمش. به خود آقا خیکیه هم یه پخی کردم که چند قدم رفت عقب. آخه این اسمه گذاشتی واسه این بدبختِ فلک‌زده؟ آدورنو چرا خاک گلدون رو کندی؟ آدورنو نباید این شیرینی‌ها رو لیس می‌زدی! آدورنو، نباید کف سنگ توالت ایرانی چرت بزنی! صاحب‌اش که رفت، دست آقا ملوسه رو گرفتم و بردم تو اتاق. گفتم ببین، تا شب تحملت می‌کنم، گنده‌بک که خوابید لای درو باز می‌کنم و می‌زنی به چاک جاده، مفهومه؟ آدورنو با اون چشم و ابروی دخترونه نگام کرد و چیزی نگفت. این بود که باز یه فصل گرفتم زدمش. بابا یه تکونی به خودت بده مرد! یه چنگی، گازی، گاردی، چیزی. دلم سوخت براش. شب که استاد مانیا رفت کپه‌لالا، آدورنو رو بردم آشپزخونه. باید راه مینداختمش. گفتم: درس اول، چیزی که بزاق ما روش نباشه جاش تو خونه نیست، بپر همه قاشق چنگال‌ها رو لیس بزن.

 


تعداد بازدید :  439