شماره ۱۶۷۶ | ۱۳۹۸ چهارشنبه ۴ ارديبهشت
صفحه را ببند
مجریان در‌سال 98‏

شهرام شهیدی طنزنویس

روح آقاجان شربت سکنجبین را سر کشید و گفت: از وقتی این مجری اوکراینی رئیس‌جمهوری شده، همه دوست ‏دارند بگویند مجری هستند، بلکه همای سعادت بنشیند روی سرشان. خانم باجی گفت: اول از همه همای سعادت ‏معمولا با سر آدم‌ها کاری نداره. تا جایی که من می‌دانم هما روی شانه آدم فرود میاد. بعدش هم الان باز کی ‏چی گفته؟ قبل از این‌که جواب بدهی هم عرض کنم آن شربت تنها برای شما نیست. بگذار زمین شیشه‎اش را . اه ‏اه دهنی‌اش هم کرد‎.
روح آقاجان شیشه را گذاشت روی میز و گفت: این نایب‌رئیس مجلس را عرض می‌کنم. آقای پزشکیان گفته: برخی ‏که مجری نیستند می‌گویند ما بدون پیوستن به‎ FATF ‎می‌توانیم بدون مشکل کار کنیم. من که مجری هستم ‏می‎گویم نمی‌شود. ایشان از کی تا حالا مجری شده؟ جای عادل فردوسی‌پور را گرفته؟‎
خان عمو گفت: منظورش که مجری تلویزیون نیست. منظورش این است که ایشان به‌عنوان مجری در مسائل ‏کشور‎...
خانم باجی گفت: حالا شما با کجای حرفش مشکل داری؟ یعنی با پیوستن ایران به‎ FATF ‎مشکل داری؟‎
روح آقاجان گفت: من فقط دلم می‎خواد شرایط جوری باشه که من بتونم راحت برم و بیام. درها باز باشه. پنجره‌ها باز ‏باشه‎.  
خانم‎باجی گفت: همین دیگه. از سیاست درهای باز فقط همین را فهمیدی. اما خدمتت عرض کنم متاسفانه وزیر ‏اقتصاد گفته: «واقعیت این است که پیش‌بینی‌ها از وضع اقتصاد در‌سال 98 خوب نیست.» یعنی دیگه نمیشه ‏راحت بیای و بری. البته از نظر من شما راحت می‌تونی بری و فقط بهتره راحت نیای‎.
روح آقاجان لبخند زد. خانم باجی پرسید: می‌خندی؟ چرا گل از گلت شکفت؟ شوخی کردم؟ به جای این‌که نگران آینده ‏باشی می‌خندی؟ ‏‎
روح آقاجان جواب داد: وزیر اقتصاد حرف‌های دیگری هم زده. منتها شما چون می‌خواهید بعدا او را نقد کنید و بگویید این ‏چه وزیر اقتصادی است که به جای ارایه‎ برنامه می‎گوید ‌سال خوبی نیست، فقط این قسمت حرفش را می‌گیری. ‏منتها من که گول نمی‌خورم. همین وزیر در ادامه گفته: «این دلیل نمی‌شود که این پیش‎بینی‌ها ایجاد نگرانی کند.» ‏پس من چرا نگران باشم؟ ‏‎
خان عمو سرش را از زیر پتو بیرون آورد و گفت: یعنی وزیر فرموده‌سال خوبی نیست، اما نگران نباشید؟ یعنی چی؟ ‏یعنی می‎توانست‌سال بدتری باشد و نشد؟‎
روح آقاجان گفت: جناب وزیر گفته: «اگر از این پیش‎بینی‌ها الهام بگیریم می‌توانیم به راحتی بر شرایط غلبه کنیم‎.»
برادرم بلند شد برود بیرون. خانم باجی گفت: شما کجا بلند شدی؟ وقتی بزرگترها حرف می‌زنند بنشین گوش کن ‏بلکه تو زندگی به دردت خورد‎.
برادرم جواب داد:   اتفاقا الان خیلی درس گرفتم و قصد دارم بروم درسم را پس بدهم. این طور که من فهمیدم ‏پیش‎بینی شده امسال‌سال بدی است، مگر ما قبلا از آن الهام گرفته باشیم و کاری کنیم. من هم می‌خواهم بروم ‏سکه بخرم که بر این شرایط غلبه کنم‎.
خانم باجی ضمن انداختن برادرم به انباری دستور داده تا اطلاع ثانوی از بحث جلوی کوچکترها خودداری شود.


تعداد بازدید :  403