شماره ۱۶۸۸ | ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۸ ارديبهشت
صفحه را ببند
‏‏«شهروند» ماجرای مهربان گروه‌های مردمی مختلف به سیل‌زدگان را روایت می‌کند
فستیوال بزرگ نهادهای نیکوکاری

شهروند| از شمال ایران آمدند، سر راه به روستاهای سیل‌زده لرستان رفتند و حالا نیمه‌شب به مهمانسرای ‏دانشگاه شهید چمران اهواز رسیدند؛ پدر و دختر زودتر رسیده‌اند و گروهی دیگر همچنان در راهند. آنها ‏نزدیک به یک هفته است که با کمک فامیل و آشنا، اقلامی پزشکی و بهداشتی را که خود جمع کرده‌اند، بین ‏سیل‌زدگان نیازمند تقسیم می‌کنند؛ حالا این تیم پزشکی به اهواز رسیده‌اند و قرار است پس از چندساعتی ‏استراحت فردا صبح عازم روستاها شوند. تیمی متشکل از پزشک، روانشناس، بهیار و... تنها گروه مردمی حاضر ‏در خوزستان نیست و در هر روستا و اردوگاهی، گروه‌های مردمی حضور دارند تا در سخت‌ترین روزهای ده‌ها ‏هزار ایرانی سیل‌زده، کنارشان باشند و رنج این سیل‌ ویرانگر را به کمترین حد ممکن برسانند. ‏
‏ امدادگران داوطلب
‏«امیر» سابقه قهرمانی یکی از ورزش‌های رزمی ایران را دارد. غواص است و حالا در کنار داوطلب جمعیت ‏هلال احمر بودن، فعالیت ورزشی را هم ادامه می‌دهد. او در روزهای سیل خوزستان از شهر محل زادگاهش ‏یعنی بوشهر به خوزستان رفته تا در کنار مردم باشد. با فروکش‌کردن سیل، کار امیر هم در خوزستان به پایان ‏رسیده و به بوشهر بازگشته است. اما او در خوزستان چه دیده و چه شرایطی را پشت سر گذاشته است؟ این ‏امدادگر به «شهروند» می‌گوید: «قبل از هرچیز و در شرایط سخت اینچنینی ما باید شرایط روحی مردم را ‏بدانیم و خود را برای هر برخوردی آماده کنیم. کسی که تمام خانه و زندگی‌اش را از دست داده، دچار شوک ‏شده و هر لحظه ممکن است این خشونت را بروز دهد. من هم این شرایط را تجربه کردم.» او یکی از ‏امدادگرانی است که در روزهای ابتدایی سیل با برخورد فیزیکی تعدادی از مردم عصبانی روبه‌رو شده و حتی ‏آسیب هم دیده است. امیر اما این شرایط را عادی می‌بیند و امیدوار است که هرچه سریع‌تر خانه ‌و‌ کاشانه ‏سیل‌زدگان سامان یابد: «وارد جزییات نمی‌شوم، چون دامن‌زدن به خشونت است، ولی همه این موارد را باید ‏درک کرد. باید خودمان را جای آسیب‌دیدگان قرار دهیم و در هر شرایطی حق را به آنها بدهیم. من حتی چاقو ‏خوردم، اما باید آن‌جا می‌ماندم و کارم را انجام می‌دادم، چون یک غواص می‌توانست مفید باشد. الان آرزویم این ‏است که هرچه سریع‌تر شرایط زندگی این مردم بهتر شود و بتوانند به خانه و زندگی خود برگردند. بعضی از ‏این افراد کشاورزی امسال خود را از دست دادند و سیل هم ضربه روحی فراوانی به آنها وارد کرد. ‏امیدوارم که مسئولان این شرایط را ببینند و برای این مردم کاری انجام دهند. امدادگران زیادی بی‌مزد و منت ‏هر کاری که می‌توانستند انجام دادند و حالا نوبت مسئولان است.» در هر روستایی از خوزستان امدادگرانی با ‏خاطراتی کم‌وبیش مشابه از روزهای سیل خوزستان دیده می‌شوند. آنها که داوطلبانه آمدند، در کنار مردم ‏ماندند و هنوز هم این فضا را رها نکردند.‏
‏ تیم پزشکی با نیت کمک به کودکان خاص
تمام روستای صراخیه غرق در آب است و در کوچه‌ها قایق‌های ماهیگیری مردم در رفت‌وآمد است. تیم ‏پنج ‌نفره‌ای که از تهران آمدند، حالا به این روستا رسیدند و یکی از ساکنان این روستا سراغ خانم دکتر را ‏می‌گیرد تا بخیه‌های برادرش را بکشد. او می‌گوید که برادرش پس از تصادف با موتور در خانه افتاده و حالا ‏باید بخیه‌های سه‌روزه‌اش کشیده شود و خانم‌ دکتر را به سمت خانه‌شان می‌برد. نامش مرضیه است و با حدود ‏35‌سال سن، ۹‌سال سابقه پزشکی دارد. مرضیه می‌گوید که با نیت کمک به کودکان با شرایط خاص ‏آمده است: «در بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله‌، کودکان با شرایط خاص آسیب فراوانی می‌بینند، چون آنها ‏در حالت عادی هم در مناطق محروم شرایط سختی دارند، چه برسد به شرایط بحرانی مثل همین سیل.» ‏این‌طور که این پزشک می‌گوید او از چند اردوگاه محل سکونت ساکنان مناطق سیل‌زده بازدید کرده و چند ‏کودک مبتلا به اختلال اوتیسم یا سندروم داون را هم دیده است: «می‌دانیم که این بچه‌ها حساسیت‌های ‏خاص خود را دارند. در یکی از اردوگاه‌های دارخوین کودکی مبتلا به اختلال سندروم داون بود و حتی ‏خانواده‌اش هم تاکنون اسمی از این اختلال نشنیده بودند. این کودک در اتاقی زندگی می‌کرد که ۴ خانواده ‏ساکن آن بودند، درحالی‌که چنین شرایطی اصلا مناسب چنین افرادی نیست.» این پزشک می‌گوید که در ‏روزهای پس از سیل باید شرایط آرامی برای این افراد فراهم شود و او هم تلاش می‌کند مسئولان و خانواده‌ها ‏را با این وضع آشنا کند: «شرایط که سخت است و شکی درباره آن نیست، ولی من به سراغ مسئولان این ‏اردوگاه رفتم و با اصرار توانستم اتاقی اختصاصی برای این خانواده پیدا کنم. هنوز قطعی نشده و قرار شد از ‏فردا اتفاق بیفتد که من هم شماره تماس این خانواده را گرفتم که فردا دوباره پیگیری کنم. کودکی با این ‏شرایط نباید در شرایط شلوغ قرار بگیرد و این حداقل‌ کاری است که می‌توان برای آنها انجام داد.» هنوز ‏حرف‌هایش تمام نشده که با اصرار «لِفته» به سمت خانه آنها و برای کشیدن بخیه‌های برادر لفته رهسپار ‏می‌شود. هنوز چند متر دور نشده برمی‌گردد و اصرار می‌کند که نامی از او در هیچ رسانه‌ای نباشد. ‏
‏ فعالیت داوطلبی در روزهای بازنشستگی
از مسجدسلیمان آمده و راننده آمبولانسی است که پشت آن تصویری از یک نوجوان نقش بسته به اسم ‏‏«سامان امیدی». «علی» می‌گوید سه‌سال پیش این نوجوان در رودخانه‌ای غرق شد و امدادگران هلال‌احمر ‏جسم بی‌جان او را که تنها فرزند خانواده بود، پیدا کردند و پس از آن خانواده «امیدی» این آمبولانس را ‏خریدند و وقف هلال‌احمر مسجدسلیمان کردند. او همین‌طور که از کار این خانواده تعریف می‌کند به ‏فعالیت‌هایش در روزهای سیل می‌رسد: «قبل از این‌که سوسنگرد بیاییم، روستاهای شادگان بودیم. با همین ‏آمبولانس افراد زیادی را به مناطق درمانی هم اعزام کردیم که فکر کنم بهترین کار خیر و خیرات برای این ‏نوجوان باشد.» علی حالا در آستانه بازنشستگی است و خودش درباره این روزها می‌گوید: «فکر کنم الان از ‏لحاظ سابقه کاری به بازنشستگی رسیدیم، اما به تنها چیزی که در این شرایط فکر نمی‌کنم پایان کار ‏امدادگری ا‌ست. یک امدادگر هیچ‌وقت نمی‌تواند این کار را کنار بگذارد؛ مثلا خدای‌ناکرده حادثه‌ای شبیه این ‏سیل پیش بیاید من حاضر می‌شوم که در خانه بمانم و کار نکنم؟ اصلا. امدادگری بازنشستگی ندارد.» منتظر ‏است تا خبری شود و او را بخوانند که همراه با تیمی که از مسجدسلیمان آمده‌اند عازم مناطق سیل‌زده ‏شود. ‏
‏ موکب‌داری بی‌مزد با نیت خدمت به مردم
مصطفی و عموهایش نزدیک ۱۵‌سال است که موکب «خدام اهل‌البیت» را راه‌انداخته‌اند و هر ساله در دهه نخست محرم و اربعین از مردم پذیرایی می‌کنند، اما امسال در زمانی متفاوت بساط موکب به پا کردند. آنها ‏ساکن سوسنگرد خوزستان‌اند و حالا در مرز این شهر با روستاهایی که راه ارتباطی خود را از دست داده‌اند، ‏موکب به پا کرده‌اند. درست جایی که جاده آسفالت زیر آب رفته و ده‌ها قایق ارتباط چندین روستا با سوسنگرد ‏را برقرار می‌کنند، امدادگران و افراد زیادی که برای کمک آمدند، نشسته‌اند. مصطفی هم بلافاصله با چای، ‏آب سرد و قهوه عربی به استقبال تازه‌رسیده‌ها می‌رود. او نزدیک یک ماه است که از صبح زود به این ‏موکب می‌آید و شب دیروقت به خانه‌اش برمی‌گردد. دارایی مصطفی مغازه‌ای در سوسنگرد است و این روزها ‏همسر و فرزندانش به رتق‌وفتق امورات این مغازه مشغولند تا مصطفی بتواند به موکب‌داری برسد. او ‏می‌گوید باید دست مردم را بوسید که این همه هوای سیل‌زده‌ها را داشتند:   «نزدیک به یک ماهه که هر روز ‏اینجا می‌آیم، هر روز گروه و کاروان جدیدی با کمک‌های فراوان می‌رسند و همین‌جا بار قایق می‌کنند و به ‏سمت روستاها می‌برند. باید دست این مردم را بوسید.» او درباره این موکب هم می‌گوید:   «هرسال این موکب ‏را داریم ولی امسال با نیت متفاوتی فعال شد. می‌خواهیم کار کوچکی برای این مردم انجام دهیم. همین. ‏وقتی این همه آدم از استان‌های مختلف با دست پر می‌آیند، چرا ما این کار کوچک را انجام ندهیم؟» موکب ‏خدام اهل‌البیت با همت خانواده و عموهای مصطفی فعالیت می‌کند و در این مدت هم هیچ‌گونه کمکی از هیچ ‏نهاد دولتی دریافت نکردند. ‏

‏سه روز است که قند می‌شکنند
گوشه‌ای از سوله انبار هلال‌احمر در اهواز نشسته‌اند و قند می‌شکنند. این دو زن در سه روز گذشته روزانه ‏نزدیک به 8ساعت این کار را انجام دادند و به نظر می‌آید امروز کارشان با قندها تمام شود. بخشی از نظم ‏این انبار، نتیجه کار روزهای گذشته آنها و تعدادی دیگر از زنان خوزستانی است. آنها هر روز می‌آمدند و ‏وسایل اهدایی مردم را دسته‌بندی می‌کردند که با شرایط بهتری به دست سیل‌زدگان برسد. «فاطمه» نام یکی ‏از این دو زن است و همچنان که قیچی را در دست دارد و کارش را انجام می‌دهد، می‌گوید: «چندروزی است ‏که کار دسته‌بندی و مرتب‌سازی وسایل اهدایی به پایان رسیده و همین قندها مانده بود که خب ما شروع به ‏این کار کردیم. مردمی که در اردوگاه هستند حتما شرایط قند خردکردن را ندارند. امروز بخش زیادی از این ‏وسایل انتقال پیدا می‌کند و ما هم منتظر می‌مانیم تا وسایل جدید برسند و کار تازه را شروع کنیم.» این دو ‏نفر تنها زنان حاضر در سوله نیستند و چندین زن هم با روپوش هلال‌احمر در گوشه گوشه سوله به کار خود ‏مشغولند؛ زنانی که در دو هفته گذشته زمان زیادی از شبانه‌روز خود را در این سوله ورزشی که حالا نمادی ‏از همدلی مردم شده، گذرانده‌اند‎.‎


تعداد بازدید :  171