شماره ۱۶۸۹ | ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۹ ارديبهشت
صفحه را ببند
توکسوپلاسموز

برزو طنزنویس

خب گویا ادا و اطوارهای گنده‌بک تمومی نداره. این نهنگِ میان‌سالِ دوپا، از شدت سرگشتگی و بی‌عاری چند وقت یه بار سوییچ ‏می‌کنه رو یه چیز جدید و داستان درست می‌کنه واسه ما. متاسفانه استاد مدتیه افتاده به فکر ارتقای سطح سلامتیش. یعنی دیگه ‏صبح‌ها به جای اینکه ناشتا دم پنجره سیگار بکشه وسط پک زدن تنگش بگیره و بره دستشویی، میشینه پشت میز ‏و شیر می‌خوره! همینو کم داشتیم که این هیولای دهشتناک با مصرف روزانه یه پاکت سیگار و خوردن سهم غذای چهار نفر آدم ‏نرمال، بیفته به فکر رژیم گرفتن و غذای سالم.صبح‌ها یه لیوان شیر میریزه از یخچال و میذاره روی میز تا قدری دماش متعادل ‏بشه و از شدت زبلی و فرصت‌طلبی، میره این وسط لباس می‌پوشه و مسواک می‌زنه. پروردگارا، گنده‌بک مسواک می‌زنه! مامانش، ‏کجایی که ببینی پسرت قهرمان شده، مسواک می‌زنه. حالا واسه منم بد نشد البته. تا استاد از توالت برگرده، میرم یواشکی هفت ‏هشت ده تا قلپ می‌خورم از لیوان شیر. اتفاقا چند وقتی بود که حس می‌کردم کلسیمم افتاده. وقتی گربه کلسیمش می‌افته، ممکنه ‏فشارِ فسفر مغزش بره رو چهارصد و پنجاه، که خب سوزوندن این حجم از فسفر کار یه نفر و یه شب نیست. ولی پریروز صبح بعدِ ‏یک هفته شیرخوریِ صبحگاهی، گنده‌بک دستگیرم کرد. چشمای همیشه گود افتاده‌ش رو واسم گشاد کرد و گفت: «برزو، از لیوان ‏من شیر می‌خوری؟» برو بابا با اون لیوانت. چطور هر شب میام میشینم رو صورتت چیزی نمیگی؟ حالا زبونم خار داره؟خیلی ‏ناراحت شدم. خیلی زور داره یه چهل و شش کروموزومیِ مشکوک به داشتن یه کروموزم اضافه، با گربه اینجوری صحبت کنه. ‏داداش من حرمت اون پشمک‌های حاج‌عبداله که دم غروب با هم می‌خوریم رو نگه می‌دارم که بهت چیزی نمی‌گما. یه خرده ‏چپ‌چپ نگاش کردم دیدم دوزاریش نمی‌افته، واسه همین دست راستم رو تا نصفه کردم تو لیوان و نشستم به لیس زدن. گنده‌بک ‏وقتی دید دارم دستای قشنگِ شیریمو می‌لیسم تصمیم گرفت باهام منطقی صحبت کنه. قدری طول کشید تا اون زبون الکنش بچرخه ‏توی دهن تا بالاخره فهمیدم قضیه چیه. ماجرا اینه که رفته یه جا خونده که یه انگلی از گربه می‌تونه سرایت کنه به آدمیزاد که ‏تهش ممکنه برسه به عوارض چشمی و گوش داخلی و افسردگی و التهاب مغز و اختلال دوقطبی و رفتارهای وسواسی‌ اجباری و امراض جنینی و اسکیزوفرنی و ان‌شاءالله خودکشی. آخه تو که علایم حاد تمام این مرض‌ها رو داری آلرِدی، یه بارداری ‏می‌مونه که اونم بیست ساله یه شیش‌ماهه‌ش رو داری حمل می‌کنی با اون شکمِ مثل خرست. نگران چی هستی بابا؟ می‌ترسی ‏اسکیزوفرنی بگیری تازه؟ پس همینه که چند وقته هربار دست می‌زنی بهم میری دستات رو می‌شوری؟همین ‏مونده بود که توی ویروسِ چاقِ هپلی که هفته‌ای یه بار پات میرسه به حموم هم واسه ما پروفسور بشی. نمی‌دونم این نادانِ صد و ‏بیست کیلویی چقدر از حرفام رو فهمید ولی نتیجه مطلوب بود. از دیروز صبح دو تا لیوان شیر میریزه از یخچال و میذاره روی ‏میز.


تعداد بازدید :  448